کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصاحبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصاحبت
لغتنامه دهخدا
مصاحبت . [ م ُ ح َ / ح ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مصاحبة. هم صحبتی و هم نشینی و همدمی و همراهی و ملازمت . (ناظم الاطباء). رفاقت و یاری بایکدیگر. (یادداشت مؤلف ). نشست و برخاست . همراهی . (یادداشت مؤلف ) : ما هر دو به مصاحبت و مصادقت یکدیگر به رغادت عیش...
-
واژههای همآوا
-
مصاحبة
لغتنامه دهخدا
مصاحبة. [ م ُ ح َ ب َ] (ع مص ) همدیگر یار و رفیق شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یار و رفیق شدن . مصاحبت . ملازم کسی گردیدن . (ناظم الاطباء). با کسی صحبت کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). با کسی صحبت داشتن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 89). ...
-
مصاحبة
لغتنامه دهخدا
مصاحبة. [ م ُ ح ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مصاحب . دوست و رفیق زن . (ناظم الاطباء). و رجوع به مصاحب شود.
-
جستوجو در متن
-
مصاحبات
لغتنامه دهخدا
مصاحبات . [ م ُ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ)ج ِ مصاحبت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مصاحبت شود.
-
رفیقی
لغتنامه دهخدا
رفیقی . [ رَ ] (حامص ) رفاقت و مؤانست و همدمی و مصاحبت و دوستی . (ناظم الاطباء).
-
نشست و برخاست کردن
لغتنامه دهخدا
نشست و برخاست کردن . [ ن ِ ش َ ت ُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معاشرت کردن . رفت و آمد داشتن . || هم نشینی کردن . مصاحبت . رجوع به نشست و برخاست شود.
-
نشست و خاست کردن
لغتنامه دهخدا
نشست و خاست کردن . [ ن ِ ش َ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مصاحبت کردن . معاشرت کردن . رجوع به نشست و خاست شود.
-
نشست و خیز
لغتنامه دهخدا
نشست و خیز. [ ن ِ ش َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) نشست و خاست . نشست و برخاست . معاشرت . مصاحبت .
-
نیکوصحبت
لغتنامه دهخدا
نیکوصحبت . [ ص ُ ب َ ] (ص مرکب ) شیرین سخن . خوش مصاحبت . شیرین بیان : ذرع ؛ مرد نیکوصحبت . (از منتهی الارب ).
-
هم بستری
لغتنامه دهخدا
هم بستری . [ هََ ب ِ ت َ ] (حامص مرکب ) مصاحبت . همخوابی . هم آغوشی . (یادداشت مؤلف ). || جماع . نزدیکی کردن . درآمیختن .
-
سر و صحبت
لغتنامه دهخدا
سر و صحبت . [ س َ رُ ص ُ ب َ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سر و کار. آشنایی . مصاحبت .
-
انیسیة
لغتنامه دهخدا
انیسیة. [ اَ سی ی َ ] (ع حامص ) مجالست و مصاحبت و هم دمی و همدلی . (از ناظم الاطباء).
-
بلشان
لغتنامه دهخدا
بلشان . [ ] (اِخ ) (به معنی پسر زبان ، که قصد از فصاحت می باشد) او شخصی بود که در وقت مراجعت زروبابل از بابل با وی مصاحبت نمود. (از قاموس کتاب مقدس ).