کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشید
لغتنامه دهخدا
مشید. [ م َ ] (ع ص ) گچ کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). اندوده شده از گچ و آهک و جز آن . (ناظم الاطباء). آنچه به گچ اندوده باشند. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). || استوار و محکم کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || بلند و طولانی . (از اقرب الموارد). ...
-
مشید
لغتنامه دهخدا
مشید. [ م ُ ش َی ْ ی َ ] (ع ص ) به گچ و چونه محکم کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). شیداندود. اندودشده از گچ و آهک و جز آن . (ناظم الاطباء). شیداندود. (منتهی الارب ). بنایی به گچ کرده . (یادداشت مؤلف ). || برافراشته و دراز. قال و قول الجوهری : المشید ل...
-
مشید
لغتنامه دهخدا
مشید. [ م ُ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ) به گچ و آهک و جز آن محکم کننده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
فدین
لغتنامه دهخدا
فدین . [ ف ُ دَ ] (ع اِ مصغر) مصغر فَدَن بمعنی کاخ مشید است . (از معجم البلدان ). رجوع به فَدَن شود.
-
برافراشته
لغتنامه دهخدا
برافراشته . [ ب َ اَ ت َ /ت ِ ] (ن مف مرکب ) افراخته . افراشته . بلندکرده شده . بالابرده : هدف ؛ هرچیزی بلند و برافراشته از بنا و ریگ توده و کوه و پشته و مانند آن . (منتهی الارب ). || مشید. ساخته . ساخته شده . رجوع به افراشته شود.
-
مؤسس
لغتنامه دهخدا
مؤسس . [ م ُ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأسیس . آنکه بنیاد چیزی را برپا می نهد و بنا می کند. بنا نهنده . (ناظم الاطباء). بنیاد نهنده . (آنندراج ). پایه گذار. بنیانگذار. تأسیس کننده . پی افکننده . آنکه پی افکند. پی گذار. پی افکن . بانی . ج ، م...
-
شید اﷲ ارکانه
لغتنامه دهخدا
شید اﷲ ارکانه . [ ش َی ْ ی َ دَل ْ لا هَُ اَ ن َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای ارکان آن را مشیّد کناد. خدا پایه های آن را استوار سازاد: مجلس شورای ملی شید اﷲ ارکانه . (یادداشت مؤلف ).
-
مشیدة
لغتنامه دهخدا
مشیدة. [ م ُ ش َی ْ ی َ دَ ] (ع ص ) استوار بلندبرآورده . (ترجمان القرآن ص 88). مؤنث مشید: بروج مشیدة. (از منتهی الارب ) (از محیطالمحیط). افراخته . مرتفع. استوار و محکم . قوله تعالی : فی بروج مشیدة . (ناظم الاطباء).
-
ممهد
لغتنامه دهخدا
ممهد. [ م ُ م َهَْ هَِ ] (ع ص ) گستراننده . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) : چنانکه ایشان طعن و لعن آباء و اسلاف خود و ممهدان آن دعوت بر زبان راند. (جهانگشای جوینی ). ممهد قواعد فرمانروایی و مشید مبانی کشورگشایی . (جامعالتواریخ رشیدی ) || آنکه کار را ...
-
باغ فلاسان
لغتنامه دهخدا
باغ فلاسان . [ ] (اِخ ) یکی از باغات چهارگانه ٔ معروف اصفهان بوده است و در ترجمه ٔ محاسن اصفهان توصیف آن آمده : باغ فلاسان که قصر مشید او پای رفعت مزید بر فرق فرقدان می نهد و به دست ارتفاع گوشمال کیوان می دهد. (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 26).
-
صدقة
لغتنامه دهخدا
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ )جلال الدین مکنی به ابوعلی . صاحب دستورالوزراء آرد: وی بفضایل نفسانی متصف بود و در مضمار انشاء و استیفاء قصب السبق از امثال و اقران می ربود. وی در شهور سال 513 هَ . ق . بحکم مسترشد مشید قواعد وزارت شد و مدتی در کمال اختیار ب...
-
معطلة
لغتنامه دهخدا
معطلة. [ م ُ ع َطْ طَ ل َ ] (ع ص ) ابل معطلة؛ شتران بی شبان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بئر معطلة؛ چاهی که خالی از اهل باشد و کسی نباشد از آن آب بکشد و همگی اهل آن هلاک شده باشند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الم...
-
بزیع
لغتنامه دهخدا
بزیع. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) کودک که بی حجابانه حرف زند. || کودک ظریف و ملیح . || مرد ظریف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).- قصر بزیع ؛ قصری ظریف ، و فی الحدیث : مررت بقصر مشید بزیع. قال صاحب النهایة: البزیع؛ الظریف من الناس . شبه القصر به لحس...
-
ابوحرب بختیار
لغتنامه دهخدا
ابوحرب بختیار. [ اَ ح َ ب ِ ب َ ] (اِخ ) در یکی از مسمطهای منسوب به منوچهری دامغانی و نیز در قصیده ای منتسب بوی که ذوق سلیم مانند چند مسمط و قصیده ٔ دیگر ازانتساب آن به منوچهری ابا دارد ابوحرب بختیار محمد نامی ممدوح شاعر است و این شاعر و هم ممدوح بر ...