کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشک نافه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشک نافه
لغتنامه دهخدا
مشک نافه . [ م ُ / م ِ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که دانه و تخم آن بمانند مشک خوشبوی می باشد. (برهان ). نام گیاهی است که دانه و تخم آن به مانند مشک خوشبو باشدو همان مشکک است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشک زمین . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). وج...
-
مشک نافه
لغتنامه دهخدا
مشک نافه . [ م ُ / م ِ ک ِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مشک خالص و بی غش . (برهان ) (آنندراج ). مشک خالص . (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) : زر به خروار و مشک نافه به کیل وز غلام و کنیز چندین خیل . نظامی (هفت پیکر ص 132).و رجوع به مشک و مشک ناب و ...
-
واژههای مشابه
-
کاکل مشک
لغتنامه دهخدا
کاکل مشک . [ ک ُ م ُ ] (ص مرکب ) زلف مشکین . (ناظم الاطباء). آنکه زلف مشکین دارد.
-
غداد مشک
لغتنامه دهخدا
غداد مشک . [ غ َدِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این ترکیب در ابیاتی چند از دیوان البسه ٔ نظام قاری آمده ولی جامع دیوان غداد مشک را جزء لغات لاینحل و مشتبه دیوان مزبور ذکر کرده است : میارا رخت والا از غداد مشک ولا وسمه به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت...
-
غش مشک
لغتنامه دهخدا
غش مشک . [ غ َ م ُ ] (اِ مرکب ) گیاه رامک است که از طریق حیله بامشک مخلوط کنند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 الف ). گیاهی که در مشک آمیزند. غشامک . (از ناظم الاطباء).
-
آهوی مشک
لغتنامه دهخدا
آهوی مشک . [ی ِ م ِ / م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار.
-
تخت مشک
لغتنامه دهخدا
تخت مشک . [ ت َ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بارمعدن در بخش سرولایت شهرستان نیشابور است که در دوهزارگزی جنوب باختری چکنه بالا قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 170 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و ابریشم بافی اس...
-
نای مشک
لغتنامه دهخدا
نای مشک . [ م َ ] (اِ مرکب ) نی انبان . نای انبان . (از جهانگیری ). نای انبان ، و آن را نای مشکک هم میگویند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). بمعنی نای انبان است ، چه انبان را مشک گفته و آن را مشکک یعنی مشک کوچک نیز گفته اند. (انجمن آرا). رجوع به ناانب...
-
مشک خال
لغتنامه دهخدا
مشک خال . [ م ُ / م ِ ] (ص مرکب ) که خالی چون مشک دارد. که خال سیاه دارد : دگر ره پری پیکر مشک خال گشاد از لب چشمه آب زلال .نظامی .
-
مشک خوشه
لغتنامه دهخدا
مشک خوشه . [ م ُ / م ِ خو ش َ / ش ِ ] (اِمرکب ) نوعی انگور. (فرهنگ فارسی معین ) : گر اصل مشک را حکما خون نهاده اندپس چون ز مشک خوشه همی خون شود روان .عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 452).
-
مشک دانة
لغتنامه دهخدا
مشک دانة. [ م ُ / م ِ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) مشکدان و آوندی که در آن مشک نهند: کان لعلی بن الحسین (ع ) مشکدانة من رصاص معلقة فیها مسک فاذا اراد ان یخرج و لبس ثیابه تناولها و اخرج منها فمسح به . (یادداشت مؤلف ).
-
مشک در
لغتنامه دهخدا
مشک در. [ م َ دَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جانوری است که مشک و خیک آب را پاره و سوراخ کند. (برهان ) (آنندراج ). جانوری که مشک آب را سوراخ کرده پاره میکند. (ناظم الاطباء).
-
مشک رنگ
لغتنامه دهخدا
مشک رنگ . [ م ُ / م ِ رَ ] (ص مرکب ) سیاه و به رنگ مشک . (ناظم الاطباء) : بیامد شب و چادر مشک رنگ بپوشید تا کس نیاید به جنگ . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1323).چو خورشید برزد ز خرچنگ چنگ بدرّید پیراهن مشک رنگ . فردوسی (شاهنامه ایضاً ص 918).چو پیدا شد ...
-
مشک سا
لغتنامه دهخدا
مشک سا. [ م ُ / م ِ ] (ص مرکب ) مانند مشک .(ناظم الاطباء). مشک سای . و رجوع به همین کلمه شود.