کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشک بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشک بر
لغتنامه دهخدا
مشک بر. [ م ُ / م ِ ب َ ] (ص مرکب ) مشک آلود. مشک آگین . خوشبوی و معطر : مشک بر گشت خاک عودی پوش نافه خر گشت باد نافه فروش . نظامی .از آن مشک بر ابر گل ریخته مه از سنبله سنبل انگیخته .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
کاکل مشک
لغتنامه دهخدا
کاکل مشک . [ ک ُ م ُ ] (ص مرکب ) زلف مشکین . (ناظم الاطباء). آنکه زلف مشکین دارد.
-
غش مشک
لغتنامه دهخدا
غش مشک . [ غ َ م ُ ] (اِ مرکب ) گیاه رامک است که از طریق حیله بامشک مخلوط کنند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 الف ). گیاهی که در مشک آمیزند. غشامک . (از ناظم الاطباء).
-
آهوی مشک
لغتنامه دهخدا
آهوی مشک . [ی ِ م ِ / م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار.
-
تخت مشک
لغتنامه دهخدا
تخت مشک . [ ت َ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بارمعدن در بخش سرولایت شهرستان نیشابور است که در دوهزارگزی جنوب باختری چکنه بالا قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 170 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و ابریشم بافی اس...
-
نای مشک
لغتنامه دهخدا
نای مشک . [ م َ ] (اِ مرکب ) نی انبان . نای انبان . (از جهانگیری ). نای انبان ، و آن را نای مشکک هم میگویند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). بمعنی نای انبان است ، چه انبان را مشک گفته و آن را مشکک یعنی مشک کوچک نیز گفته اند. (انجمن آرا). رجوع به ناانب...
-
مشک خال
لغتنامه دهخدا
مشک خال . [ م ُ / م ِ ] (ص مرکب ) که خالی چون مشک دارد. که خال سیاه دارد : دگر ره پری پیکر مشک خال گشاد از لب چشمه آب زلال .نظامی .
-
مشک خوشه
لغتنامه دهخدا
مشک خوشه . [ م ُ / م ِ خو ش َ / ش ِ ] (اِمرکب ) نوعی انگور. (فرهنگ فارسی معین ) : گر اصل مشک را حکما خون نهاده اندپس چون ز مشک خوشه همی خون شود روان .عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 452).
-
مشک دانة
لغتنامه دهخدا
مشک دانة. [ م ُ / م ِ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) مشکدان و آوندی که در آن مشک نهند: کان لعلی بن الحسین (ع ) مشکدانة من رصاص معلقة فیها مسک فاذا اراد ان یخرج و لبس ثیابه تناولها و اخرج منها فمسح به . (یادداشت مؤلف ).
-
مشک در
لغتنامه دهخدا
مشک در. [ م َ دَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جانوری است که مشک و خیک آب را پاره و سوراخ کند. (برهان ) (آنندراج ). جانوری که مشک آب را سوراخ کرده پاره میکند. (ناظم الاطباء).
-
مشک سا
لغتنامه دهخدا
مشک سا. [ م ُ / م ِ ] (ص مرکب ) مانند مشک .(ناظم الاطباء). مشک سای . و رجوع به همین کلمه شود.
-
مشک سود
لغتنامه دهخدا
مشک سود. [ م ُ / م ِ ] (ن مف مرکب ) از اسماء معشوق است . (بهار عجم ) (آنندراج ). || مشک سنج . (از ناظم الاطباء). در صفات عذار و قلم و کاکل . (از بهار عجم ) (آنندراج ). آغشته به مشک . عطرآگین . خوشبوی . عطرافشان : عالم ختن شد از قلم مشک سود ماجای ترحم...
-
مشک شم
لغتنامه دهخدا
مشک شم . [ م ُ / م ِ ش َم م ] (ص مرکب ) خوشبوی . که بوی مشک دهد : اکنون صبای مشک شم آرد برون خیل و حشم .ناصرخسرو.
-
مشک طرامشیر
لغتنامه دهخدا
مشک طرامشیر. [ م ُ / م ِ طَ ] (اِ مرکب ) گیاهی است از تیره ٔ نعنائیان که خودروست و آن را ریحان الارض و دیقطامون نیز گویند. مشک طرامشیع. توضیح اینکه این گیاه در حقیقت یکی از گونه های پودنه است ... مؤلف عقار این کلمه را معرب از مشک ترمشیر ایرانی دانست...