کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشکور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشکور
لغتنامه دهخدا
مشکور. [ م َ ] (ع ص ) پسندیده و ستوده . (غیاث ) (آنندراج ). مقبول شده در درگاه خدای تعالی جل شأنه . سپاس داشته شده و ستایش شده و ستوده شده و شکر کرده شده و سزاوار ستایش و سپاس و حمد و پسندیده و پذیره و مقبول و خوش آیند. (ناظم الاطباء) : و من اراد ال...
-
جستوجو در متن
-
کیکاوس اول
لغتنامه دهخدا
کیکاوس اول . [ ک َ / ک ِ وو س ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به عزالدین کیکاوس اول در همین لغت نامه واخبار سلاجقه ٔ روم ص 94 (مقدمه ) تألیف مشکور شود.
-
کیکاوس ثانی
لغتنامه دهخدا
کیکاوس ثانی . [ ک َ/ ک ِ وو س ِ ] (اِخ ) رجوع به عزالدین کیکاوس ثانی و اخبار سلاجقه ٔ روم ص 104 (مقدمه ) تألیف مشکور شود.
-
کیقباد اول
لغتنامه دهخدا
کیقباد اول . [ ک َ / ک ِ ق ُ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین سلجوقی (کیقباد اول ) در همین لغت نامه و مقدمه ٔ «اخبار سلاجقه ٔ روم » صص 96 - 100 به اهتمام دکتر مشکور شود.
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ خ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مرد نیکوکار و دیندار و بسیارخیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خارة. || مشکور در اصطلاح درایه .
-
عطاده
لغتنامه دهخدا
عطاده . [ ع َ دِه ْ ] (نف مرکب ) عطادهنده . بخشنده ٔ عطا : از عطای کف عطاده تویک جهان شاکرند و تو مشکور. سوزنی .بجای کف سخاگسترو عطاده اوسحاب سفله بود کان بخیل و بحر لئیم . سوزنی .پیش کف عطاده تو محیطهمچو پیش محیط جوی رود.سوزنی .
-
سارقیه
لغتنامه دهخدا
سارقیه . [ رِ قی ی َ ] (اِخ ) (فرقه ٔ...) ازفرقه های مسلمان اند و گویند اگر کسی ده درم بدزدد، یا بطریق ظلم و تعدی بستاند چون که یک درم از آن صدقه کند کفارت همه شود. من جاء بالحسنة فله عشر امثالها. (رساله ٔ هفتاد و سه ملت چ محمد جواد مشکور ص 18).
-
اظلة
لغتنامه دهخدا
اظلة. [ اَ ظِل ْ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ظِل ّ. (متن اللغة). || در تداول حکمت مرادف عالم مجردات است . رجوع به کتاب المقالات و الفرق چ مشکور ص 182 و 43 شود. رجوع به ظل و اظلال شود. || (ص ، اِ) ج ِ ظلیل . جایگاه های سایه دار. (از متن اللغة).
-
مرضی
لغتنامه دهخدا
مرضی . [ م َ ضی ی ] (ع ص ) مرضو. (منتهی الارب ). || خوش و پسندیده . (منتهی الارب ). مختار. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه یا آنچه مورد پسند باشد. مورد رضایت . خشنود و قانع شده . مقبول و مطبوع و خوش آیند. لایق ستایش و موافق میل و پذیرا. (ناظم الاطباء) : ...
-
غسانیة
لغتنامه دهخدا
غسانیة. [ غ َس ْ سا نی ی َ ] (اِخ ) گروهی از مرجئه ، و از یاران غسان کوفی میباشند. گویند ایمان عبارت است از شناسایی حق و پیمبرش ، و بر آنچه از هر دوی آنان رسیده بر سبیل اجمال ، نه بر طریق تفصیل . و ایمان کم و زیاد شود، و قید اجمال در شناسایی ، مانند ...
-
سابقیه
لغتنامه دهخدا
سابقیه . [ ب ِ قی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای هستند که گویند: سعادت و شقاوت پیش از این نبشته شده است . طاعت سود ندارد و گناه زیان ندارد. (رساله ٔ معرفة المذاهب ، مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال چهارم شماره ٔ 1). گویند آدمی دو گروهند: اول نیکبختان اند که از ازل ...
-
ساطرون
لغتنامه دهخدا
ساطرون . [ طِ ] (اِخ ) نام رومی یکی از پادشاهان محلی عرب که در قرن سوم میلادی در حضر (واقع در میان دجله و فرات ) حکومت میکرد. و اعراب او را ضیزن نامند. شاپور اول ساسانی (241 - 271 م . ) وی را محاصره کرد و پس از چهارسال نظیره (نضیره ) دختر ساطرون عاشق...
-
ابویعقوب
لغتنامه دهخدا
ابویعقوب . [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) اهوازی . طبیبی به روزگار عضدالدوله ٔ دیلمی از مردم اهواز.ابن ابی اصیبعه گوید: او در صناعت طب مشکور و جمیل الطریقه بود و آنگاه که عضدالدوله بیمارستان معروف رابه بغداد بنا کرد او را نیز با جمعی از اطباء بکار بیمارستان گم...
-
سابورالجنود
لغتنامه دهخدا
سابورالجنود. [ رُل ْ ج ُ ] (اِخ ) لقبی است که اعراب به شاپور اول ساسانی داده اند. طبری گوید : چون شاپور از ملک روم و موصل بپرداخت آهنگ حضر کرد و با سپاهی که کس عدد آن ندانست و هرگز هیچ ملک از ملوک عرب و عجم را آن سپاه نبود و از بسیاری سپاه که داشت عر...