کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشکلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مشکله
لغتنامه دهخدا
مشکله . [ م َ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان املش است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع شده و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
جستوجو در متن
-
جلال الدین
لغتنامه دهخدا
جلال الدین . [ ج َ لُدْدی ] (اِخ ) ابوالحسن از دانشمندان است . او راست : حل مالاینحل در مسائل مشکله ٔ ریاضی . (یادداشت مؤلف ).
-
سنود
لغتنامه دهخدا
سنود. [ س َ ] (ترکی ، اِ) فکر است در اموری که به هیچکار نیاید. (برهان ) (آنندراج ). تفکر در مطالب مشکله . (ناظم الاطباء).
-
ابوبکربن مجاهد
لغتنامه دهخدا
ابوبکربن مجاهد. [ اَ بو ب َ رِ ن ِ م ُ هَِ ] (اِخ ) او با علی بن عیسی بن داودبن الجراح در نوشتن کتاب معانی القرآن و تفسیره و مشکله همدستی کرده است . (ابن الندیم ).
-
ابوالحسن الخزاز النحوی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن الخزاز النحوی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ نِل ْ خ ُ زِن ْ ن َح ْ ] (اِخ ) او با علی بن عیسی بن داودبن الجراح الوزیر در نوشتن کتاب معانی القرآن و تفسیره و مشکله همدستی کرده است . (ابن الندیم ).
-
طیف شمس
لغتنامه دهخدا
طیف شمس . [ طَ / طِ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوار رنگینی است که از تجزیه ٔ نور خورشید بوسیله ٔ منشور (موشور) بلوری به دست می آید. علت این امر آن است که زاویه ٔ انکسار الوان مختلف متفاوت است ، لذا نور خورشید به الوان مشکله ٔ آن که عبارتست از...
-
املش
لغتنامه دهخدا
املش . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش رودسر شهرستان لاهیجان است . این دهستان بین دهستانهای حومه ٔ لنگرود و رودسر واقع شده . آب آن از رودخانه ٔ شلمان و پلرود تأمین می شود. محصول قراء جلگه ، برنج ، و محصول قراء کوهستانی ، لبنیات است . این ...
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س ُ ] (ع اِ) دوایی است . که آن را به ترکی تپلاق گویند و بهترین آن کوفی است . (برهان ). بیخ نباتی است که به هندی ناگرموتها گویند. (آنندراج ) (غیاث ). مشک زیرزمین . (زمخشری ). نباتی است که ریشه ٔ گیاهی دارد برنگ سیاه و دارای بوی خوشی است . (از ا...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ابوالفضل سهلی جاجرمی شافعی . ملقب به معین الدین و مکنی به ابوحامد. وی امامی فاضل متفنن و مبرز بود. در نیشابور سکونت جست و کتاب کفایه را در فقه نوشت . او راست : ایضاح الوجیز که کتابی است نیکو در دو مجلد. ...
-
ابن عاصم
لغتنامه دهخدا
ابن عاصم . [ اِ ن ُ ص ِ ](اِخ ) ابوطالب مفضل بن سلمةبن عاصم لغوی ، بمذهب کوفیین . ازجمله ٔ فتح بن خاقان بمائه ٔ سیم هجری . او ابن الاعرابی و دیگر علمای فن را دیده و استدراکی بر کتاب العین خلیل نوشته است . و از اوست : کتاب البارع در علم لغت . کتاب ضیا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عماد الدین افقهسی . ملقب به شهاب الدین . فقیه شافعی . وفات وی به سال 808 هَ . ق . بوده است . او راست : البحر الاجاج . التوضیح . ارجوزة فی النجاسات المعفوة عنها و شرحها. رسالة فی الاوانی و الظروف و احکامها و ما فیها من المظ...
-
محتشم
لغتنامه دهخدا
محتشم . [ م ُ ت َ ش َ ] (اِخ ) (میرزامحتشم قائنی ) به گفته ٔ نصرآبادی در تذکره فرزند میرزا هادی است و ایشان از اکابر قائن خراسانند. آباء ایشان همگی فاضل بوده اند چنانکه میرزا کافی عم مشارالیه در عهد خود در میان فضلا مثل جناب شیخ بهاءالدین محمد و سایر...
-
خفی
لغتنامه دهخدا
خفی . [ خ َ فی ی ] (ع ص ) نهان . پوشیده . پنهان . عدم آشکارا. ضد جلی . ج ، خفایا.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- ذکر خفی ؛ مقابل ذکر جلی . ذکری که گوینده به آهستگی و بدون بلند کردن صدای خود آنرا می خواند. - کلام خفی ؛ گفتار نر...
-
عرقوب
لغتنامه دهخدا
عرقوب . [ ع ُ ] (ع اِ) پی سطبر پاشنه ٔ مردم . (منتهی الارب ). پی پاشنه . (دهار).پی ستبر در بالای پاشنه ٔ آدمی . (ناظم الاطباء). عصبی است غلیظ و موتّر در بالای عقب و پاشنه ٔ انسان . (از اقرب الموارد). عصب ضخیم بالای پاشنه ٔ پا. (فرهنگ فارسی معین ). ج ...