کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشو
لغتنامه دهخدا
مشو. [ م َش ْوْ / م َ ش ُوو ] (ع اِ)(از «م ش و») داروی مسهل . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر)(ناظم الاطباء). دوای مسهل . تقول : شربت مشواً و مشوّاً... و لاتقل شربت دواء المشی . (از اقرب الموارد).
-
مشو
لغتنامه دهخدا
مشو. [ م ُ ] (اِ) غله ای است مانند عدس و قوت و منفعت آن نیز همچون قوت و منفعت عدس باشد، و آن بنقه نیز خوانند. (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اسم فارسی خلر است . (فهرست مخزن الادویه ). خلر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
کهربادم
لغتنامه دهخدا
کهربادم . [ ک َ رُ دُ] (ص مرکب ) که دمی زرد چون کهربا دارد : اگر کژدمی کهربادم بودمشو ایمن از وی که کژدم بود.نظامی .
-
غره شدن
لغتنامه دهخدا
غره شدن . [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فریفته شدن . امید بیهوده داشتن . غافل شدن . (ناظم الاطباء). فریب خوردن . فریفته گشتن . گول خوردن . فنودن . مغرور شدن . غره گردیدن . غره گشتن . رجوع به غره شود : غره مشو بدانکه جهانت عزیز کردای بس ...
-
کاهل شدن
لغتنامه دهخدا
کاهل شدن . [ هَِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تنبل و سست شدن . تن آسان گشتن : رمز الکاسب حبیب اﷲ شنواز توکل در سبب کاهل مشو.مولوی .
-
نغل
لغتنامه دهخدا
نغل . [ ن َ غ َ ] (ص ) ژرف . دوراَندرون . (یادداشت مؤلف از حفان ). رجوع به نُغُل شود : نغل چاهی است این چاه طبیعت مشو زنهار گمراه از طبیعت .عطار.
-
سخت میر
لغتنامه دهخدا
سخت میر. [ س َ ] (نف مرکب ) آنکه جانش بدشوار برآید. (آنندراج ) : مشو در حساب جهان سخت گیرهمه سخت گیری بود سخت میر.نظامی .
-
واپس دل
لغتنامه دهخدا
واپس دل . [ پ َ دِ ] (ص مرکب ) نگران . مضطرب . دل واپس : چونکه قبضی آیدت ای راهروآن صلاح تست واپس دل مشو.مولوی .
-
آرستن
لغتنامه دهخدا
آرستن . [ رَ ت َ ] (مص ) مخفف آراستن : بسیار مشو غره بدین حسن دلاویزکاین حسن دلاویز تو از عشق من آرست .سلمان ساوجی .
-
تابع شدن
لغتنامه دهخدا
تابع شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیرو شدن . بنده و فرمانبردار گشتن . دنبال رونده شدن : مشو تابع نفس شهوت پرست که هرساعتش قبله ٔ دیگر است .سعدی (بوستان ).
-
سست ران
لغتنامه دهخدا
سست ران . [ س ُ ] (ص مرکب ) کند. آهسته . مانده : سختی ره بین و مشو سست ران سست گمانی مکن ای سخت جان .نظامی .
-
صیدآزمای
لغتنامه دهخدا
صیدآزمای . [ ص َ / ص ِ ] (نف مرکب ) شکاری . شکارگیر. پنجه افکن با صید : بغرید کای شیر صیدآزمای هماوردت آمد مشو باز جای .نظامی .
-
افزون بین
لغتنامه دهخدا
افزون بین . [ اَ ] (نف مرکب ) افزون بیننده . آنکه هر چیز بیش بیند. کسی که همه چیزها را دو برابر بیند : گفت استاد آن دو شیشه نیست رواحولی بگذار و افزون بین مشو.مولوی .
-
بی طهور
لغتنامه دهخدا
بی طهور. [ طَ ] (ص مرکب ) ناپاک . بی طهارت : غره مشو بدانکه ترا طاهر است نام طاهر نباشد آنکه پلید است و بی طهور. ناصرخسرو.رجوع به طهور شود.