کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشهور کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غلط مشهور
لغتنامه دهخدا
غلط مشهور. [ غ َ ل َ طِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غلط عام . غلط مصطلح . رجوع به غلط عام شود.
-
حدیث مشهور
لغتنامه دهخدا
حدیث مشهور. [ ح َ ث ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة).
-
خبر مشهور
لغتنامه دهخدا
خبر مشهور. [ خ َ ب َ رِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خبری است که بحد تواتر نرسد و در کفر منکرش اختلاف است و اصح کفر او است .
-
جستوجو در متن
-
جقرم
لغتنامه دهخدا
جقرم . [ ج َ رَ ] (ع مص ) آراستن . آرایش کردن . مزین کردن . زیور بستن . زینت کردن . || مشهور کردن . شهره کردن . نامدار کردن . (دزی ).
-
اشهار کردن
لغتنامه دهخدا
اشهار کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شهرت دادن . منتشر ساختن . مشهور کردن . معروف کردن .
-
نام بخشیدن
لغتنامه دهخدا
نام بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور کردن . نامی کردن . || به جاه و منصب رساندن کسی را.
-
خنیده کردن
لغتنامه دهخدا
خنیده کردن . [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور کردن . معروف کردن . نامدار کردن . عالمگیر کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی مردواری خرامد به پیش خنیده کند در جهان نام خویش .فردوسی .
-
درفشی
لغتنامه دهخدا
درفشی . [ دِ رَ ] (ص نسبی ) هویدا.پیدا. آشکار. انگشت نما. (آنندراج ). عَلَم . مشهور.- درفشی شدن ؛ مشهور شدن . آوازه شدن : همانا شنیدند گردن کشان درفشی شد اندر جهان این نشان . فردوسی .نگه کن که این نامه تا جاودان درفشی شود بر سر بخردان . فردوسی .- ||...
-
روشناس کردن
لغتنامه دهخدا
روشناس کردن . [ ش ِک َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور و معروف کردن : مجنون که خویش را بجهان روشناس کردپیداست عاشقی نتوان در لباس کرد. میرزا شفیع (از آنندراج ).ورجوع به روشناس شود.
-
تشریر
لغتنامه دهخدا
تشریر. [ ت َ ] (ع مص ) به آفتاب خشک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). به آفتاب نهادن چیزی را تاخشک شود. || مشهور و معروف کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
علم کردن
لغتنامه دهخدا
علم کردن . [ ع َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برکشیدن تیغ و مانند آن . (آنندراج ) : زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی هر قطره خونم از تو جداگانه پر شده ست . نورالدین ظهوری (از آنندراج ). || مشهور کردن . سرشناس کردن . از میان جمع برآوردن . بر سر زبانها افکندن...
-
بلند ساختن
لغتنامه دهخدا
بلند ساختن . [ ب ُ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) بلند کردن .بلند گردانیدن . بالا بردن : طَرّ؛ بلند ساختن بنا. (منتهی الارب ). || مشهور کردن . معروف کردن .- بلند ساختن سخن کسی را ؛ علو بخشیدن . بدرجه ٔ اعتلا رسانیدن . مشهور و معروف کردن : دراز گرداند خدای تعال...
-
نامبردار کردن
لغتنامه دهخدا
نامبردار کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نام و شهرت رساندن . شهرت بخشیدن . مشهور کردن . || تربیت کردن . پرورش دادن و به حد لیاقت و شهرت رساندن . به جاه و منصب رساندن . سری و سروری بخشیدن : نرفت از جهان سعد زنگی به دردکه چون تو پسر نامبردار کرد.سع...
-
نام دادن
لغتنامه دهخدا
نام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) اسم گذاشتن . تسمیه . نامیدن . نام گذاری . || خواندن . به نام خواندن . || نامزد کردن . (از ناظم الاطباء). || مشهور و نامی کردن . به شهرت رساندن . || به مقام و منصب رساندن . جاه و مقام دادن : نیاکانت را همچنان نام دادبه هر ...