کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشهورات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشهورات
لغتنامه دهخدا
مشهورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) در عرف علماء و اهل ادب عبارت از قضایائی است که مردم به آن اعتراف نمایند و بدان گرویده باشند. (از کشاف از فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ). قضایائی که تمام مردم بدان اعتراف کرده باشند از راه عادت ومتضمن بودن مصالح آنها و غیر...
-
جستوجو در متن
-
مسلمات
لغتنامه دهخدا
مسلمات . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسلّمة. (اصطلاح منطق ) آن مقدمه ها که چون خصم تسلیم کند پس بروی به کار داری ، خواهی حق یا مشهور یا مقبول باش و خواهی مباش . مسلمات مشهور یک تنند که خصم است و مشهور است مسلم جماعت مردم . (دانشنامه ٔعلائی صص 5...
-
مشاغبة
لغتنامه دهخدا
مشاغبة. [ م ُ غ َ ب َ ] (ع مص ) همدیگر خصومت کردن و تباهی انگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیط المحیط). با یکدیگر شغب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). با یکدیگر جنگ کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برانگیختن فتنه و شر و خصومت کردن...
-
ذایعات
لغتنامه دهخدا
ذایعات . [ ی ِ ] (ع اِ) خواجه در اساس الاقتباس ضمن صنف نهم از اصناف شانزده گانه ٔ مبادی قیاسات تحت عنوان مشهورات حقیقی مطلق گوید: و بباید دانست که نه هر مشهوری صادق بود، بل مقابل مشهور شنیع بود، و مقابل صادق کاذب ، و صادق هر چند بحکم اغلب مشهور بود، ...
-
مشبهات
لغتنامه دهخدا
مشبهات . [ م ُ ش َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) امور مشبهات ؛ کارهای مشکل . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح منطق ) در منطق قضایایی که به آن معتقد میشویم برای آن که شبیه به بدیهیات یا مقبولات یا مسلمیات است و در واقع هیچ یک از آنها نیست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا...
-
اقناعی
لغتنامه دهخدا
اقناعی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اقناع : مدح امرا جواب اقناعی اوصاف توچون ادای برهانی . مختاری .|| (اصطلاح منطق ) اطلاق میشود بر قیاس خطابی و آن دلیلی باشد ترکیب یافته از مشهورات و مظنونات و گاه اطلاق میشود بر لفظ مقنع در بادی نظر هرچند که اقناعی ح...
-
جدلی
لغتنامه دهخدا
جدلی . [ ج َ دَ ] (ص نسبی ) جنگی و کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد. (ناظم الاطباء).پیکارکش . (یادداشت مؤلف ). || آنکه بسیارجدل کند. آنکه عادت بجدل دارد. اهل جدل . مرد جدال . (یادداشت مؤلف ). آنکه مباحثه و مناظره کند. کسی که در هر کاری...
-
اصول موضوعه
لغتنامه دهخدا
اصول موضوعه . [ اُ ل ِم َ / مُو ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبادی تصدیقی که مخاطب بواسطه ٔ حسن ظن به متکلم به صحت آنها معترف است . مبادی ناآشکاری که بخودی خود در علم مسلم نباشند و بر سبیل حسن ظن آنها را بپذیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و ...
-
احمد خضرویه
لغتنامه دهخدا
احمد خضرویه . [ اَ م َ دِ ؟ ] (اِخ ) ابوحامد احمدبن خضرویه ٔبلخی . یکی از مشایخ و بزرگان متصوفه ٔ خراسان . او معاصر بایزید بسطامی و یحیی بن معاذ رازی بود و با هردوصحبت داشته و هجویری گوید: وی طریق ملامت سپردی و جامه برسم لشکریان پوشیدی و شوی فاطمه دخ...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) خصومت ، اسم است جدال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی دشمنی . (از شرح قاموس ). سختی و لداد در خصومت . (از قطر المحیط). پیکار. (مهذب الاسماء). مخاصمت . ستیز. || قدرت بر خصومت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانائ...
-
مبادی
لغتنامه دهخدا
مبادی . [م َ ] (ع اِ) ج ِ مبداء. (دهار) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آغازها. (آنندراج ). آغازها و مبدأها و اصل و بنیاد. (ناظم الاطباء) : و هم مبادی و اوایل آگهی خود را از حواس گیرد. (مصنفات باباافضل ).- مَبادی آداب ؛ آنکه مبدء و اصل و رسوم و آداب ا...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابن احمد دمشقی . یکی از بزرگان بنی محاسن است در نامه ٔ دانشوران از وی چنین یاد شده است : تاج الدین پسر احمد دمشقی از بنی محاسن که در بلده ٔ دمشق طایفه ٔ مشهور میباشد و اعتقاد اهالی اینجا در حق این طایفه این است که نسب ا...
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و برهان خاص . (غیاث ) (آنندراج ). ج ، بَراهین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : یا أیها النا...