کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشنگ
لغتنامه دهخدا
مشنگ . [ م َ ش َ ] (ص ، اِ) دزد و راهزن . (برهان ) (انجمن آرا) (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). مشتنگ به زیادتی «تا» نیز آمده است . (فرهنگ رشیدی ) : شد میر رود نیل چو در نیل غرق شدخاشاک وار بر سر آب آمدآن مشنگ . سوزنی .از می...
-
مشنگ
لغتنامه دهخدا
مشنگ . [ م ِ ش َ ] (اِ) مگس سبز که گوشت را گنده کند، و آن را مژمژ خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
مشنگ
لغتنامه دهخدا
مشنگ . [ م ُ ش َ / م َ ش َ ] (اِ) نوعی از غله است . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). کرسنه . گاودانه . (فرهنگ فارسی معین ). خرفی . (نوعی غله است ) (بحر الجواهر) نام غله ای است . (انجمن آرا). نوعی از غله که مشنج نیز گویند.و مشنگ تلخ ، کرسه ...
-
واژههای مشابه
-
شنگ مشنگ
لغتنامه دهخدا
شنگ مشنگ . [ ش َ م َ ش َ ] (اِ مرکب ) شنگ و مشنگ . نام دو دزد مشهور. || هر دزد و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء).
-
شنگ و مشنگ
لغتنامه دهخدا
شنگ و مشنگ . [ ش َ گ ُ م َ ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی شنگ مشنگ ، شنگل و منگل یعنی دزد و راه دار. (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی ). مشنگ تابع مهمل شنگ است ، مثل نان مان و باغ ماغ . (فرهنگ نظام ). نام دو دزد معروف . (فرهنگ نعمةاﷲ) : چه زنی طعن...
-
جستوجو در متن
-
جمهلو
لغتنامه دهخدا
جمهلو. [ ج َ /ج َ م َ ] (اِ) نام جنسی است از غله که آنرا مشنگ خوانند و بهندی کلاو گویند، و بفتح اول و ثانی هم آمده است که بر وزن غرضگو باشد. و بعضی مشنگ را مشتک خوانده اند و گفته اند جمهلو نوعی از بازی باشد. (برهان ).
-
مشنگک
لغتنامه دهخدا
مشنگک . [ م ُ ش َ گ َ ] (اِ مصغر) (از: مشنگ + ََ-ک ، پسوند تصغیر) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). غله ٔ غیرمعلوم . (برهان ). مشنج . (الفاظالادویه ).نوعی از غله . (ناظم الاطباء). رجوع به مُشَنگ شود.
-
شنگلک
لغتنامه دهخدا
شنگلک . [ ] (اِ) اسم فارسی کرسنه است که به فارسی مشنگ و به هندی «شر» نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
مشنگک
لغتنامه دهخدا
مشنگک . [ م َ ش َ گ َ ] (اِ مصغر) دزد و راهزن . (برهان ) (آنندراج ). راهزنک . و رجوع به مشنگ شود.
-
شنگل
لغتنامه دهخدا
شنگل . [ ش َ گ َ ] (اِ) جنسی از غله باشدو آن را مشنگ نیز گویند. (جهانگیری ). جنسی از غله را گویند. (برهان ). اسم فارسی کرسنه است که به فارسی مشنگ و به هندی شر نامند. شنگ (در معنی غله ). (رشیدی ). بمعنی غله که او را شنگ گویند. (از آنندراج ). || دزد و ...
-
حصری
لغتنامه دهخدا
حصری . [ ح ُ ] (اِخ ) حصیری . شاعری فارسی زبان . در بعضی نسخ خطی لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل از او برای شنگ و مشنگ شاهد آمده است و در نسخه ٔ دیگر خطیری است . و ظاهراً این از قصیده ای در جواب قریعالدهر بوده است :چه زنی طعنه که با خیران خیرند همه که توئی خ...
-
دیومشنگ
لغتنامه دهخدا
دیومشنگ . [ وْ م َ ش َ ] (اِ مرکب ) گاو مشنگ و آن نوعی از حبوب باشد که چون پوست آن را بکنند به عدس مقشر ماند. (از برهان ) (انجمن آرا). نوعی از حبوب که پوست کنده اش مانند عدس است . (ناظم الاطباء). چون خوردن آن گاو را فربه کند آن را گاو مشنگ خوانند. (ا...
-
شنگل و منگل
لغتنامه دهخدا
شنگل و منگل . [ ش َ گ ُ ل ُ م َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شنگ و مشنگ هر دو به یک معنی . دزد و راهزن . (لغت فرس اسدی ). نام دزدان . (حاشیه ٔلغت فرس اسدی ). نام دو حرامی چون شنگ و مشنگ . (یادداشت مؤلف ). و در حکایتی که زنان کودکان خرد را گویند نام...