کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشمس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشمس
لغتنامه دهخدا
مشمس . [ م ُ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ) آفتاب پرست . آنکه آفتاب را خدای شمرد. (السامی ). آفتاب پرست . ج ، مشمسون . (مهذب الاسماء).
-
مشمس
لغتنامه دهخدا
مشمس . [ م ُش َم ْ م َ ] (ع ص ) در آفتاب گذارده . (ناظم الاطباء).- شراب مشمس ؛ از شرابهای مسکر. شراب انگوری که از انگورلعل کرده باشند و مشمس بود. و مشمس آن بود که انگوررا یک هفته به آفتاب بنهند و باز بکوبند و به خمهای سنگین روغن داده اندرکنند. (هدای...
-
جستوجو در متن
-
خم سنگین
لغتنامه دهخدا
خم سنگین . [ خ ُ م ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خمره ای که از سنگ تراشیده اند : مشمس آن بود که انگور را یک هفته به آفتاب بنهند و باز بکوبند و به خمهای سنگین روغن داده اندر کنند. (از هدایةالمتعلمین ربیعبن احمد الاخوینی بخاری ).
-
آفتاب پرست
لغتنامه دهخدا
آفتاب پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه آفتاب را چون خدائی یا قبله ای نیایش کند. مشمِّس . (السامی فی الاسامی ). عابدالشمس . پرستنده ٔ آفتاب . خورشیدپرست . || (اِ مرکب ) حربا. بوقلمون . خامالاون . حجل . حربایه . آفتاب گردک . اسدالارض . روزگردک . پژمره...
-
نهادن
لغتنامه دهخدا
نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . فرالاوی .چون سپرم نه میان بزم و نوروزدر مه بهمن بیار و...
-
روغن
لغتنامه دهخدا
روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ) هر ماده ٔ دسم و چربی که در حرارت متعارفی میعان داشته باشد خواه حیوانی بود مانند روغن گوسپند و گاو وجز آن و یا نباتی مانند روغن بادام و زیتون و کرچک و جزء آن . دهن . (ناظم الاطباء). آنرا از دوغ گوسفند وگاو و امثال آن می گی...
-
لعل
لغتنامه دهخدا
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است . سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. (دزی ). حم...