کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشعلدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشعلدار
لغتنامه دهخدا
مشعلدار. [ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین که 660 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
مشعلدار
لغتنامه دهخدا
مشعلدار. [ م َ ع َ ] (نف مرکب ) آن که مشعل حمل کند. دارنده و نگاهدارنده ٔ مشعل : نازنین مگذار دل را کز پی پروانگی ناز مشعلدار سلطان برنتابد هر دلی .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 880).
-
جستوجو در متن
-
مشعلداری
لغتنامه دهخدا
مشعلداری . [ م َ ع َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل مشعل دار. رجوع به مشعل و مشعلدار شود.
-
بازیافت
لغتنامه دهخدا
بازیافت . [ بازْ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب )پیدا کردن . به دست آوردن : من در اثنای آن گیرودار و در ضمن آن پیکار و کارزار [ در ] اندیشه ٔبازیافت آن جوان میبودم . (مقامات حمیدی ). || استدراک . || خریدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || اصطلاح مالی عهد ...