کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشرف شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عمادالدین مشرف
لغتنامه دهخدا
عمادالدین مشرف . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ م ُ رِ ] (اِخ ) از نواب دیوان سلطان محمد خوارزمشاه . پس از حرکت ترکان خاتون از خوارزم (در هنگام حمله ٔ مغول )، زمام امور کشور به دست سپهسالار علی (کوه دروغان ) افتاد و او چون شخصی بی کفایت بود دو تن از نواب دیوان خو...
-
مشرف اصفهانی
لغتنامه دهخدا
مشرف اصفهانی . [ م ُرِ ف ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا حسین . در باره بند و اصطبل سلاطین صفویه ، مباشر معاملات دیوانی بوده طبع شوخی داشته به مزاح و ظرافت معروف و به نظم ابیات بی معنی مشعوف . وقتی مدعی شده که پنج مثنوی به وزن کتب خمسه ٔ نظامی و امیرخسرو دهل...
-
مشرف آباد
لغتنامه دهخدا
مشرف آباد. [ م ُ رِ ] (اِخ ) دهی از بخش دره شهر شهرستان ایلام است که 354 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
مشرف الدوله
لغتنامه دهخدا
مشرف الدوله . [ م ُ ش َرْ رَ فُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) برادر کهتر سلطان الدوله ازپادشاهان آل بویه (هشتمین از دیالمه ٔ عراق ). در سال 411 هَ .ق . لشکریان در بغداد بر سلطان الدوله شوریدندو او را از امارت عزل کرده ، برادر کوچکترش ابوعلی مشرف الدوله را بجای ا...
-
مشرف الدین
لغتنامه دهخدا
مشرف الدین . [ م ُ رِ فُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به سعدی شود.
-
جستوجو در متن
-
طوح
لغتنامه دهخدا
طوح . [ طَ ] (ع مص ) هلاک گردیدن یا قریب بهلاک شدن . (منتهی الارب ). هلاک شدن یا مشرف بر هلاک شدن . (منتخب اللغات ). هلاک شدن و هلاک کردن . (زوزنی ). || رفتن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || ساقط گردیدن در جهان . (منتهی الارب ). در زمین افتادن . ...
-
شرفیاب شدن
لغتنامه دهخدا
شرفیاب شدن . [ ش َ رَف ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سرافراز گشتن و دارای قدر و مرتبه ٔ بلند شدن و مشرف شدن . (ازناظم الاطباء). || به خدمت بزرگی رسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شرفیاب و شرفیابی شود.
-
کار به جان رسیدن
لغتنامه دهخدا
کار به جان رسیدن .[ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) قریب بهلاک رسیدن . (غیاث ) (آنندراج ). کار بجان آمدن . || کار به جان و کارد به استخوان رسیدن ؛ به جان آمدن . بی حوصله شدن . مشرف به موت شدن . ناتوان و بیچاره شدن در کار.
-
جان بر لب آمدن
لغتنامه دهخدا
جان بر لب آمدن . [ ب َل َ م َ دَ ] (مص مرکب ) جان بلب رسیدن . جان بدهان رسیدن . مشرف شدن بمرگ . کنایه از بی تاب شدن : عزم دیدار تو دارد جان برلب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما.حافظ.
-
احزاء
لغتنامه دهخدا
احزاء. [ اِ ] (ع مص ) ترسیدن . || اِحزاء در سِلعة؛ تنگ گرفتن و دشواری کردن در سلعة. || احزاء بشی ٔ؛ دانستن آن . || بلند شدن . مشرف گردیدن . (منتهی الارب ).
-
انحصاص
لغتنامه دهخدا
انحصاص . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) رفتن ، یقال : انحص الشعر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریزیده شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ). ریخته و پراکنده شدن موی . (از اقرب الموارد). || بریده شدن دنب ، یقال : انحص الذنب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بریده...
-
اوق
لغتنامه دهخدا
اوق . [ اَ ] (ع مص ) گران شدن بوزن . (آنندراج ). || مشرف شدن بر چیزی . || مایل گردیدن به ... || شآمت آوردن به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) گرانی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || شآمت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِ) ج...
-
جردلة
لغتنامه دهخدا
جردلة. [ ج َ دَ ل َ] (ع مص ) نزدیک افتاده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشرف به سقوط شدن . (از متن اللغة). نزدیک افتادن شدن . (ناظم الاطباء). مجدالدین گوید: و وقع فی صحیح البخاری «فمنهم الموبق بعمله (ای مهلک ) و مهم المجردل »ای المصروع . اصیلی هر ...
-
مسلط
لغتنامه دهخدا
مسلط. [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) برگماشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شخصی که او را بر کسی گماشته باشند. (غیاث ) (آنندراج ). دارای تسلط. زورآور. غالب . حاکم فرمانروا. (ناظم الاطباء). مشرف . فائق . سوار بر کار. مستولی . صاحب سلطه . چیر. چیره . (یا...