کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشدد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشدد
لغتنامه دهخدا
مشدد. [ م ُ ش َدْ دَ ] (ع ص ) قوت داده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قوت داده شده . تواناکرده شده . (از ناظم الاطباء).- مشدد کردن ؛محکم کردن .- مشدد گرداندن (گردانیدن ) ؛ محکم کردن . و رجوع به تشدید و ترکیب های معنی بعد شود. ...
-
جستوجو در متن
-
کشت آبی
لغتنامه دهخدا
کشت آبی . [ ک ِ ] (ص نسبی مرکب ) مسقوی (با یاء مشدد). (یادداشت مؤلف ).
-
رکة
لغتنامه دهخدا
رکة. [ رِک ْ ک َ ] (ع اِ) اسم است از تورک . (از متن اللغة). شراره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تَوَرﱡک شود. || (اصطلاح عروضی ) نزد بلغا آن است که در نظم از جهت استقامت وزن ، متحرکی را ساکن و ساکنی را متحرک کنند و یا متحرکی را که مشدد باشد ساکن کنند و ...
-
دیابیج
لغتنامه دهخدا
دیابیج . [ دَ ] (ع اِ) و دبابیج ، ج ِ دیباج و صورت دوم بنابر آن است که ریشه ٔ کلمه مشدد باشد مانند دنانیر. (از منتهی الارب ). و نیز رجوع به الجماهر ص 69 و دیباج شود.
-
قران
لغتنامه دهخدا
قران . [ ق ِ ] (اِخ ) جائی است در نجد، و گویند کوهی است در جدیله و آن منزلی است برای حاجیان بصره . نصر گوید: گمان میرود که مشدد باشد و در شعر به تخفیف آمده است . (معجم البلدان ).
-
ممدد
لغتنامه دهخدا
ممدد. [ م ُ م َدْ دَ ] (ع ص ) خرگاه به طناب کشیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خرگاه به طناب کشیده و برای مبالغه مشدد شده است . (از منتهی الارب ).
-
مشددة
لغتنامه دهخدا
مشددة. [ م ُ ش َدْ دَ دَ ] (ع ص ) تأنیث مشدد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): حروف مشددة. ج ، مشددات .
-
هش
لغتنامه دهخدا
هش . [ هَُ ش ْ ش َ ] (اِ صوت ) صوتی است که در بازداشتن خر از رفتن گویند و در ادای آن «ش » را مشدد ادا کنند و کشند. چُش َّ. هُشّه . (از یادداشت های مؤلف ). رجوع به چُش و هشه شود.
-
مصیصة
لغتنامه دهخدا
مصیصة. [ م َ ص َ / م َص ْ صی ص َ ] (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاسه . (ناظم الاطباء). کاسه ٔ بزرگ (و عامه صاد اول را مشدد تلفظ کنند). (از اقرب الموارد).
-
تشدید
لغتنامه دهخدا
تشدید. [ ت َ ] (اِ) علامتی چون سرسین « ّ » که بر روی حرفی گذارند تا مشدد تلفظ شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). نام علامت املایی مانند دندانه های سین که چون آن را بر بالای حرفی گذارند آن حرف دو مرتبه خوانده شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
حول
لغتنامه دهخدا
حول . [ ح ُ وَ ] (ع ص ) حائل میان دو چیز. || (ص ) رجل حول ؛ مرد سخت حیله گر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گاهی واو آن برای مبالغه مشدد گردد. حیلت گر. (مهذب الاسماء).
-
نشه
لغتنامه دهخدا
نشه . [ ن َ ش ْ ش َ ] (اِ) مؤلف غیاث اللغات آرد: نشه به فتح نون و شین معجمه ٔ مشدد بر وزن پشه ، بیهوشی و کندی حواس که از خوردن شراب و بنگ و غیره پیدا شود. کسانی که برای این معنی نشاء، به الف و همزه ، نویسند غلط است - انتهی . اما در مآخذ دیگر چونین ض...
-
غزالان
لغتنامه دهخدا
غزالان . [ غ َ ](اِ) کنایه از غزلخوانان و مطربان است که مراد خواننده و سازنده باشد. (برهان قاطع). غزالان به تخفیف جمع فارسی غزال (آهو) است و به معنی غزلخوانان ظاهراً به تشدید است اما غزال مشدد در عربی به معنی بافنده و ریسمان فروش میباشد. (حاشیه ٔ بره...
-
زره تشت
لغتنامه دهخدا
زره تشت . [ زَ رَ ت ُ ] (اِخ ) زردشت را گویند که پیشوای آتش پرستان باشد. (برهان ). یکی از نامهای زردشت . (از ناظم الاطباء). نام زراتشت است . (جهانگیری ). بضرورت در شعر با «راء» مشدد آید : یکی تازه کن قصه ٔ زره تشت بنظم دری و بخط درشت . زراتشت بهرام (...