کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشتها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشتها
لغتنامه دهخدا
مشتها. [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) مرغوب . (غیاث ) (آنندراج ). || آرزو. (غیاث ) (آنندراج ) : قوم معکوسند اندر مشتهاخاک خوار و آب را کرده رها. مولوی .در مثال و قصه و فال شماست در غم انگیزی شما را مشتهاست . مولوی .و رجوع به مُشتهی شود.
-
جستوجو در متن
-
حثیات
لغتنامه دهخدا
حثیات . [ ح َ ث َ ] (ع اِ) ج ِ حَثی . (منتهی الارب ). مشتها. غرفه ها. غُرف .
-
مشتهی
لغتنامه دهخدا
مشتهی . [ م ُ ت َ ها ] (ع ص ، اِ) خواسته و مرغوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آرزو. مطلوب : این مگر باشد ز حب مشتهی اسقنی خمراً و قل لی انها. مولوی (مثنوی چ خاور ص 249).صبر باشد مشتهای زیرکان هست حلوا آرزوی کودکان . مولوی .و رجوع به مشتها شود.
-
مشتمال
لغتنامه دهخدا
مشتمال . [ م ُ ] (اِ مرکب ) دلاکی و مالشی که کشتی گیران بر بازوی خودها، با هم مشتها زنند تا سخت گردد. (غیاث ). مالش با دست . (ناظم الاطباء). مالیدن اعضاء برای برداشتن ماندگی آن و بیشتر در حمام کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نام فنی در کشتی که ...
-
مشته
لغتنامه دهخدا
مشته . [ م ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) (از: «مشت » + «ه »، پسوند نسبت و تشبیه ). پهلوی «موستک » (مشت ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دسته ٔ هر چیز را گویند عموماً همچو دسته ٔ کارد و خنجر و تیشه و امثال آن . (برهان ). دسته ٔ کارد و شمشیر و خنجر. (آنندراج ) (انجمن ...