کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشبک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مشبک قلعه
لغتنامه دهخدا
مشبک قلعه . [ م ُ ش َب ْ ب َ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از مجمره و عودسوز. (برهان ). عودسوز و مجمر. (ناظم الاطباء). || کنایه از آسمان . (برهان ) (از ناظم الاطباء). آسمان پرستاره : رومیان بین کز مشبک قلعه ٔ بام آسمان نیزه بالا از برون خونین سنان...
-
مشبک کاری
لغتنامه دهخدا
مشبک کاری . [ م ُ ش َب ْ ب َ ] (حامص مرکب ) پنجره پنجره یا چشمه چشمه ساختن چیزی را. از هنرهای ظریف و دستی که بر چوب یا فلز نقش هائی مشبک پدید آورند.
-
جستوجو در متن
-
پالکانه
لغتنامه دهخدا
پالکانه . [ ل ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) بالکانه . دری کوچک بود در دیوار که ازو پنهان به بیرون نگرند و بود نیز که مشبّک کنند. در مشبک کوچک را گویند اگر آهنین بود و اگر چوبین باشد. پنجره . (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ). دریچه . (فرهنگ جهانگیری ). در مشبک بود یعنی...
-
مدفون
لغتنامه دهخدا
مدفون . [ م َ ] (ع ص ) در زمین نهان کرده . (مهذب الاسماء). دفین . درخاک کرده . به زمین سپرده . (یادداشت مؤلف ). دفین . دِفْن . پنهان کرده شده در خاک . (از متن اللغة). نعت مفعولی است از دفن : این مشکبوی سرخ گل زنده زآن زشت خاک مرده مدفون است . ناصرخس...
-
ماسک
لغتنامه دهخدا
ماسک . (فرانسوی ، اِ) آنچه که چهره ٔ خود را بدان بپوشانند. نقاب . || (مخصوصاً) صورتک عجیب و غریب که برای تغییر شکل یا مخفی کردن قیافه ٔ حقیقی به چهره زنند و در جشنها بدان صورت ، خود را ظاهر سازند. (فرهنگ فارسی معین ). صورت مستعار که بر روی نهند بازی ...
-
بادگیر
لغتنامه دهخدا
بادگیر. (اِ مرکب ) دریچه و روزنی که برای باد در خانه سازند. (غیاث ). رجوع به بادخور وبادپروا شود. || خانه ای که از هر چهار طرف بادگیر بجهت وزیدن باد داشته باشد. (غیاث ). || در قوسی خانه که از هر چهار طرف بادگیر جهت رسیدن باد داشته باشند. حکیم شفائی ر...
-
تور
لغتنامه دهخدا
تور. (ص ، اِ) گیاهی باشد ترش مزه که آن را در آش ها کنند. (برهان ). گیاهی است ترش مزه ، که آن را ترشه نیز گویند و در آشها کنند. (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). گیاهی ترش که در آش کنند. (ناظم الاطباء). نام گیاهی است ترش مزه . (غیاث اللغات ) (الفاظ...
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب َ ] (اِ) سد. (برهان ) (هفت قلزم ). بند و سد. (ناظم الاطباء). || (مص مرخم ) بستن . سد نمودن . (انجمن آرا) (آنندراج ). بستن و سد کردن . (فرهنگ نظام ) : و حصارها بر آمل و ساری بست فرمود و بکهستانها قلعه ها ساخت . (تاریخ طبرستان ).هم از بامدادا...
-
موکل
لغتنامه دهخدا
موکل . [ م ُ وَک ْ ک َ ] (ع ص )وکیل گردانیده شده و گماشته شده بر چیزی و کسی که کاری را به وی گذاشته باشند. (ناظم الاطباء). شخصی که کارو بار به او سپرده شده باشد. (از غیاث ) (آنندراج ). کسی که کار و بار به وی سپرده باشند و گماشته و وکیل . || محافظ و ن...
-
گشاد
لغتنامه دهخدا
گشاد. [ گ ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) فتح و ظفر. (برهان ). فتح . (مهذب الاسماء). فتوح . فرج . گشایش . نجات : بدو گفت شاه آفریدون تویی که وی را کنی تنبل و جادویی کجا هوش ضحاک بر دست توست گشاد جهان از کمربست توست . فردوسی .دو چیز است بند جهان : علم و دانش اگ...
-
جندبادستر
لغتنامه دهخدا
جندبادستر. [ ج ُ دِ دَ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) بفارسی آش بچگان و بترکی اغلان آشی نامند و آن شبیه به خصیه است و جوان آن مائی و در انهار عظیمه بیشتر یافته می شود. از سگ بسیار کوچکتر و موی او سرخ مایل بسیاهی و در خارج آب تعیش نمیکند و در دیلم او راشنگ ن...
-
دریچه
لغتنامه دهخدا
دریچه . [ دَ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) درچه . صاحب غیاث اللغات گوید: به معنی در کوچک و همین شهرت دارد، مگر در زیاده بودن یای تحتانی تأمل است لیکن اکثر استادان دریچه به زیادت یاء تحتانی آورده اند و غالب ظن آن است که دریچه در اصل دریزه بود که زای معجمه را...
-
زنبورخانه
لغتنامه دهخدا
زنبورخانه . [ زَم ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ مگس شهد و آن را شان و شاند و لانه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). شان عسل که در آن شهد می باشد و آن را در فارسی لانه گویند و او چون سوراخهای بسیار دارد و به این اعتبار... (آنندراج ). لانه ٔ زنبور. شان ...
-
ملون
لغتنامه دهخدا
ملون .[ م ُ ل َوْ وَ ] (ع ص ) رنگارنگ کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رنگارنگ . (ناظم الاطباء). رنگین . رنگ وارنگ . رنگ به رنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گویند مرا چون سلب خوب نسازی مأوی گه آراسته و فرش ملون .منتصربن نوح (از لباب الالباب چ نفیسی...