کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشاورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشاورت
لغتنامه دهخدا
مشاورت . [م ُ وَ / وِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مشورت کردن . (غیاث ). با یکدیگر رای زدن . (ترجمان القرآن ). سگالیدن . (دهار). مأخوذ از عربی ، کنکاش . مشورت . تفکر و اندیشه و مذاکره و تدبیر. (ناظم الاطباء). مشاوره . با کسی رای زدن . شور. سگالش . (یادداشت م...
-
واژههای همآوا
-
مشعورة
لغتنامه دهخدا
مشعورة. [ م َ رَ ] (ع مص ) دانستن و دریافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشعور. (ناظم الاطباء). و رجوع به شعر و دو ماده ٔ قبل شود.
-
مشاورة
لغتنامه دهخدا
مشاورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع اِمص ) کنکاش .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الحدیث : المشاورة من السنة؛ و الاستبداد من شیمة الشیطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشورت . رای زنی . ج ، مشاورات .
-
مشاورة
لغتنامه دهخدا
مشاورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) کنکاش کردن . (منتهی الارب ). مشورت کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مؤآمرة. سگالیدن . بایکدیگر رای زدن . مشورت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شاورته فی کذا مشاورة؛ رجوع کردم به او تا ببینم رای وی را در این کار ...
-
جستوجو در متن
-
مشاوره
لغتنامه دهخدا
مشاوره . [ م ُ وَ / وِ رَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) مشاورت . مشاورة. رجوع به مدخل قبل و مشاورت شود.
-
تآمر
لغتنامه دهخدا
تآمر. [ ت م ُ ] (ع مص )مشاورت . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). مؤامره .
-
استیمار
لغتنامه دهخدا
استیمار. [ اِ ] (ع مص ) استئمار. مشورت کردن . مشاوره . مشورت کردن خواستن . مشاورت کردن خواستن . (زوزنی ). سگالیدن . با یکدیگر رأی زدن . مؤامرة.
-
فویت
لغتنامه دهخدا
فویت . [ ف ُ وَ ] (ع ص ) یگانه در رای و دانش خود. (منتهی الارب ). منفرد به رای خود که مشاورت نکند. برای مذکر و مؤنث به همین صیغه استعمال شود. (از اقرب الموارد).
-
متشاور
لغتنامه دهخدا
متشاور. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) کنکاش کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشغول به کنکاش و مشاورت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاور شود.
-
مصلحت کردن
لغتنامه دهخدا
مصلحت کردن . [ م َ ل َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشورت کردن و کنکاش کردن . (ناظم الاطباء). شور کردن . مشورت نمودن . مشاورت کردن . (از یادداشت مؤلف ).
-
نامفید
لغتنامه دهخدا
نامفید. [ م ُ ] (ص مرکب ) ناسودمند. || بی اثر. بی خاصیت : و به مشاورت و مفاوضت نامفید ایشان در هیچ مهم خوض و شروع نپیوندد. (سندبادنامه ص 245). و قلم بی شمشیر و علم بی عمل نامفید بود. (سندبادنامه ص 4).
-
مهترین
لغتنامه دهخدا
مهترین . [ م ِ ت َ ] (ص عالی ) بزرگترین . بزرگتر از همه : به نزد پدر دختر ارچند دوست بتر دشمن و مهترین ننگش اوست . اسدی .آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود. (مرزبان نامه ).
-
تفتک
لغتنامه دهخدا
تفتک . [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) بخود درآمدن کاری و مشاورت ننمودن با کسی . (منتهی الارب ). بدون مشورت از دیگری در کاری درآمدن . تفتک الامر اذ مضی علیه لایؤامر احداً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).