کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشاهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مشهد به معنی جای حاضر آمدن مردمان . (آنندراج ) (از محیط المحیط). ج ِ مَشْهَد و مَشهدة. (ناظم الاطباء) : من هرگز تو را ندیده ام و نشناخته و باتو در معاهد و مشاهد ننشسته . (مرزبان نامه ص 271).- مشاهد مکة ؛ مواطنی که در آن ...
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) شهادتگاه ها. قبرستان شهیدان . (از ناظم الاطباء). ج ِ مَشهد.- مشاهد شریفه ؛ قبر مطهر منور آن حضرت و قبور ائمه ٔ اطهار صلوات اﷲ علیهم . (ناظم الاطباء).- مشاهد متبرکه ؛ مشاهد شریفه . رجوع به ترکیب قبل شود.
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م ُ هََ ] (ع ص ) دیده شده . گواهی داده شده . نگاه کرده . نگریسته . (از ناظم الاطباء).
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) بیننده و معاینه کننده . (آنندراج ). آن که می بیند و می نگرد و مشاهده می کند و ناظر. (ناظم الاطباء). گواه . ج ، شواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و امیرک را با خویشتن برد تا مشاهدحال باشد و گواه وی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
-
جستوجو در متن
-
ضیاء
لغتنامه دهخدا
ضیاء. (اِخ ) ابن ابی الضوء القرطبی . مردی عالم بعلوم عربیه و شعر وحافظ ایام عرب و مشاهد آن . (روضات الجنات ص 335).
-
ابوکبشه
لغتنامه دهخدا
ابوکبشه . [ اَ ک َ ش َ ] (اِخ ) مولی رسول اﷲ. او بدر و مشاهد دیگر را دریافت و به سال 13 یا 23 هَ. ق . وفات کرد. و ابن هشام گوید که او فارسی است .
-
ابوهند
لغتنامه دهخدا
ابوهند. [ اَ ؟ ] (اِخ ) حجام . گویند نام اوعبداﷲ است و صحابی است . او بدر را درک نکرد لیکن دیگر مشاهد را دریافت و حجام رسول صلوات اﷲ علیه بود.
-
ابونملة
لغتنامه دهخدا
ابونملة. [ اَ ن َ ل َ ] (اِخ ) عماربن معاذ انصاری صحابی بدری است و دیگر مشاهد را نیز دریافته و بخلافت عبدالملک مروان درگذشته است . بعضی نام او را معاذبن زراره گفته اند.
-
ابوصرمه
لغتنامه دهخدا
ابوصرمه . [ اَ ص ِ م َ ] (اِخ ) مازنی . مالک بن قیس . صحابی است و در نام او اختلاف است و هم بعضی او را از بنی نجار گفته اند. وی بدر و سایر مشاهد را دریافته است .
-
عتبات
لغتنامه دهخدا
عتبات . [ ع َ ت َ ] (ع اِ) ج ِ عتبة. رجوع به عتبه شود. || نام بالغلبه است مشاهد متبرکه را مانند مشهد حضرت علی (ع ) و حضرت حسین (ع ) و دیگر مزارات امامان .
-
مشهدة
لغتنامه دهخدا
مشهدة. [م َ هََ / هَُ دَ ] (ع اِ) مشهد. (منتهی الارب ). جای حاضر آمدن مردمان . محضر مردم . ج ، مشاهد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مشهد (ع اِ) شود.
-
ابوعقیل
لغتنامه دهخدا
ابوعقیل . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بلوی . انصاری . صحابی است او بدر و احد و دیگر مشاهد را دریافته است و در جنگ یمامه بشهادت رسیده است و نام او به جاهلیت عبدالعزّی بود و رسول صلوات اﷲ علیه به عبدالرحمن بگردانید.
-
ابوقیس
لغتنامه دهخدا
ابوقیس . [ اَ ق َ ] (اِخ ) ابن حارث بن قیس بن عدی قرشی . صحابی است از مهاجرین بحبشه .او احد و مشاهد دیگر را دریافت و بروز یمامه درجه ٔ شهادت یافت . پدر او حارث از مستهزئین برسول اﷲ است .
-
ابولیلی
لغتنامه دهخدا
ابولیلی . [ اَ ل َ لا ] (اِخ ) عبدالرحمن بن کعب انصاری مازنی . وی غزوات احد و مشاهد پس از آن را درک کرد و بآخر خلافت عمربن الخطاب یا اول خلافت عثمان درگذشت .