کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشامة
لغتنامه دهخدا
مشامة. [ م ُ شام ْ م َ ] (ع مص ) چیزی فاانبوییدن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر را بوئیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || نزدیک شدن به یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک شدن . تقول : شاممت الرجل ؛اذا قاربته و دنوت منه...
-
واژههای مشابه
-
مشأمة
لغتنامه دهخدا
مشأمة. [ م َ ءَ م َ ] (ع اِ) سوی دست چپ ، نقیض میمنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء). سوی چپ . دست چپ . جانب چپ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ضد میمنة. (از اقرب الموارد). || شرم . (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
مشأمة
لغتنامه دهخدا
مشأمة. [ م ُ ءَ م َ ] (ع مص ) (از «ش ء م ») به چپ شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به شام درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی را بسوی چپ گرفتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
اصحاب مشأمة
لغتنامه دهخدا
اصحاب مشأمة. [ اَ ب ِ م َ ءَ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصحاب مشئمة. اصحاب دست چپ ، یا کسانی که بر خود شوم باشند: و اصحاب المشأمة ما اصحاب المشأمة. (قرآن 9/56). ابوالفتوح آرد: و هی مفعلة من الشؤم ، عرب دست چپ را بشومی خوانند، قال الشاعر:السم ...
-
جستوجو در متن
-
شمام
لغتنامه دهخدا
شمام . [ ش ِ] (ع مص ) مُشامَّة. (ناظم الاطباء). همدیگر را بوییدن . || جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نظر کردن . (منتهی الارب ). || نزدیک شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به مشامة شود.
-
اصحاب مشئمة
لغتنامه دهخدا
اصحاب مشئمة. [ اَ ب ِ م َ ءَ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصحاب مشأمة شود.
-
میمنة
لغتنامه دهخدا
میمنة. [ م َ م َ ن َ ] (ع اِمص ) ج ، میامن . (دهار). برکت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). فرخندگی . میمنت . میمنه . || نیک بختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). شگون نیک . (فرهنگ نظام ). || (اِ) سوی ...
-
اصحاب شمال
لغتنامه دهخدا
اصحاب شمال . [ اَ ب ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوزخیان . (غیاث ). مردمان و اصحاب دست چپ . (ابوالفتوح رازی ). یعنی دوزخیان و اصحاب الشمال یاران دست چپ اند. ایشان بوقت اخراج ذریات در شمال آدم علیه السلام بودند یا نامه های اعمال ایشان به دست...
-
شمال
لغتنامه دهخدا
شمال . [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) بادی که از جانب دیار ثمود وزد، او ما استقبلک عن یمینک و انت مستقبل القبلة، یا آنکه مابین مطلع شمس و بنات نعش وزد و این صحیح است یا آنکه از مطلع بنات نعش تا جای سقوط نسر طائر. و شمال هم اسم باشد و هم صفت و به شب کمتر وزد و ...