کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشاع
لغتنامه دهخدا
مشاع . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان دماوند که 510 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
مشاع
لغتنامه دهخدا
مشاع . [ ] (ص ) دزد و بدفعل . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 228).
-
مشاع
لغتنامه دهخدا
مشاع . [ م ُ ] (ع ص ) بخش ناکرده : سهم مشاع ؛ بهره ٔ بخش ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشترک و تقسیم ناکرده شده . و اکثر استعمال آن در زمین است ، چنانکه در مدار نوشته که مشاع ، زمین مشترک که قسمت کرده شده نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). بخش ناکر...
-
واژههای همآوا
-
مشاء
لغتنامه دهخدا
مشاء. [ م َ ] (ع اِ)(از «م ش و») داروی مسهل که شکم راند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (مص ) (از «م ش ی ») بسیار بچه شدن شتر و گوسفند. (ازمنتهی الارب ). بسیار بچه شدن آن زن و همچنین است ماشیة. (ناظم الاطباء). بسیار فرزند و چها...
-
مشاء
لغتنامه دهخدا
مشاء. [ م َش ْ شا ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نمّام . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (آنندراج ). || رونده . (مهذب الاسماء). بسیار راه رونده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
مشاء
لغتنامه دهخدا
مشاء. [ م َش ْ شا ] (ع ص ) نام روشی فکری در علوم عقلی ، مقابل اشراق . در باب وجه تسمیه ٔ مشاء گویند چون ارسطو تعلیم خود را در ضمن گردش افاضه میکرد، پیروان او را مشائی میگویند. و در یونانی این کلمه «پریپاتتیکوس » است . (از سیر حکمت ص 22). و گویند چون ...
-
جستوجو در متن
-
نامفروز
لغتنامه دهخدا
نامفروز. [ م َ ] (ص مرکب ) جداناشده . افرازنشده . مشاع .
-
افراز کردن
لغتنامه دهخدا
افراز کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قسمت کردن . (یادداشت مؤلف ). تقسیم کردن ملک مشاع . و رجوع به افراز شود.
-
افراز
لغتنامه دهخدا
افراز. [ اِ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی . (آنندراج ). جدا کردن و تمیز دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دست دادن شکار به انداختن . || قادر گردانیدن جهت نزدیکی وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- افراز کردن ؛ تقسیم کردن ملک مشاع...
-
شیعة
لغتنامه دهخدا
شیعة. [ ش َی ْی ِ ع َ ] (ع ص ) مشترک و مشاع ، یقال : الدار شیعة بینهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
شیع
لغتنامه دهخدا
شیع. [ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) تابع و پیرو. ج ، شُیَعاء. گویند: هم شیعاء؛ ای کل واحد شیع لصاحبه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || شریک ، گویند: هذا شیع هذا؛ یعنی این شریک است در امری مشاع با وی . (از اقرب الموارد).
-
مساقاة
لغتنامه دهخدا
مساقاة. [ م ُ ] (ع مص ) مساقات . به هم آب کشیدن و یکدیگر را آب دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). یکدیگر را آب دادن . (اقرب الموارد). || در اصطلاح فقهی ، تیمار و تعهد کردن درخت را به شرکت دخل وی . (منتهی الارب ). دادن درخت را به کسی که ...
-
شیع
لغتنامه دهخدا
شیع. [ ش َ ] (ع مص ) شیوع . مشاع . مشاعه . شیعان . شیعوعة. ظاهر و هویدا گردیدن چیزی . (ناظم الاطباء). آشکار شدن خبر. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). آشکار شدن و فاش شدن . (آنندراج ). || آشکار و هویدا کردن چیزی : شعت با...