کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشارکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشارکة
لغتنامه دهخدا
مشارکة. [ م ُ رَ ک َ ] (ع مص ) انبازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با یکدیگر انبازی کردن . (دهار) (از اقرب الموارد). با کسی انبازی کردن . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). شارکت فلاناً مشارکة و شراکا؛ شری...
-
واژههای مشابه
-
تب مشارکه
لغتنامه دهخدا
تب مشارکه . [ ت َ ب ِ م ُ رِ ک َ / ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمی مشارکه . آن است که دو تب معاً ظاهر شود. مثلاً تب سرخچه با غب دائره یا بلغمی دائره جمع شود. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
واژههای همآوا
-
مشارکت
لغتنامه دهخدا
مشارکت . [ م ُ رَ / رِ ک َ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی شراکت و انبازی و حصه داری وبهره برداری . (ناظم الاطباء). شرکت : و در این تن سه قوه است یکی خرد و سخن و جایگاهش سر به مشارکت دل و دیگر خشم جایگاهش دل . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). دو مهتر بازگش...
-
جستوجو در متن
-
بالمشارکة
لغتنامه دهخدا
بالمشارکة. [ بِل ْ م ُ رَ ک َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + مشارکة) شراکةً. بطور مشارکت . به انبازی . به هنبازی .
-
شراک
لغتنامه دهخدا
شراک . [ ش ِ ] (ع اِ) بند کفش از دوال . ج ، شُرُک ، اَشرُک (منتهی الارب ). بند نعل پا و آن در قلت مثل است . (از اقرب الموارد).دوال نعلینی که بر عرض آن باشد. (غیاث اللغات ). بندنعل . بند نعلین . دوال نعلین . دوال کفش : بجست و جوی و تکاپوی کار من ابلیس...
-
شراکت
لغتنامه دهخدا
شراکت . [ ش ِ ک َ ] (ع اِمص ) انبازی . از مصدرهای ساختگی است و در زبان عربی بجای آن مشارکة و شرکة بر وزن هجرة استعمال میشود. (از محیط المحیط). مولد از تازی ، انبازی و حصه داری و بهره داری . (ناظم الاطباء). رجوع به شرکة و شرکت شود. || برادری و شراکت ش...
-
حمی
لغتنامه دهخدا
حمی . [ ح ُم ْ ما ] (ع اِ) تب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ،حمیات . (منتهی الارب ). اقسام حمی : حمی الیوم ؛ تب یکروزه . حمی بسیط؛ که سبب تب یک خلط باشد و بس . حمی بلغمیه . (بحر الجواهر). حمی حصبه . حمی خفیفه . حمی خمس . حمی دائم یا حمی متصل . ح...
-
امراض
لغتنامه دهخدا
امراض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مرض . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناخوشیها. بیماریها. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).- امراض اطفال ؛ بیماریهای کودکان .- امراض جلدی ؛ بیماریهایی که در پوست پیدا میشود.- امراض داخلی ؛ بیماریهای درونی .- امراض دما...
-
ارث
لغتنامه دهخدا
ارث . [ اِ ] (ع مص ) میراث یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). میراث بردن : انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون . (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده . (کلیله و دمنه ). || (اِ) آنچه از مال مرده به وارث رسد. مرده ریگ . مردریگ . مرده ری...