کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشاجره کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بگومگو کردن
لغتنامه دهخدا
بگومگو کردن . [ ب ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جر و بحث کردن .مباحثه . مجادله . مشاجره . محاجه کردن . گفتگو کردن .
-
مرافعه کردن
لغتنامه دهخدا
مرافعه کردن . [ م ُ ف َ / ف ِ ع َ / ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، دعوا کردن . محاجه و مشاجره نمودن .
-
یکی به دو
لغتنامه دهخدا
یکی به دو. [ ی َ / ی ِ ب ِ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یکی با دو. نزاع . ستیزه . مجادله . محاجه . مکابره .- یکی به دو کردن ؛ مشاجره ٔ لفظی . گفت وشنودی که از روی عصبانیت صورت گیرد. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
گفت و گو کردن
لغتنامه دهخدا
گفت و گو کردن . [ گ ُ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هنگامه کردن . (آنندراج ). بحث . مجادله . مشاجره : در کشتنم ملاحظه از هیچکس مکن من کیستم که بر سر من گفت و گو کنند. سنجر کاشی (از آنندراج ).یارا نه با رقیب بسی گفت و گو کنم تا در میان تفحص احوال او کنم .غز...
-
معاناة
لغتنامه دهخدا
معاناة. [ م ُ ] (ع مص ) رنج چیزی کشیدن . (ترجمان القرآن ). رنج کشیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معانات شود. || رنجانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || منازعت کردن با کسی .(از من...
-
تعنیة
لغتنامه دهخدا
تعنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ع ن و»)واداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بندی کردن و بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حبس کردن .(از اقرب الموارد). || طلا کردن به بول . (تاج المصادر بیهقی ). طلا نمودن اشتر گرگین را به کمیزسرگین آمیخت...
-
اشتجار
لغتنامه دهخدا
اشتجار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) منازعت کردن دو گروه با هم . (منتهی الارب ). پیکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مشاجره . تشاجر. منازعه . نزاع . مخاصمه . با کسی خلاف و نزاع کردن . || دست را ستون زنخ کردن از اندیشه . (منتهی الارب ). دست فا زنخدان گذاشتن از ا...
-
رأی گرفتن
لغتنامه دهخدا
رأی گرفتن . [ رَءْی ْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نظر مردم رادر امری بدست آوردن . اظهار نظر خواستن . طلب اظهار عقیده کردن درباره ٔ کاری . خواستن نظر و عقیده ٔ یکایک افراد در امر انتخابات و جز آن . اخذ رأی . معلوم ساختن نظر افراد در مورد انتخابات مجلس ش...
-
مسامره
لغتنامه دهخدا
مسامره . [ م ُ م َ رَ / رِ ] (ع مص ) مسامرة. مسامرت . با هم حدیث کردن . با هم قصه گفتن . || شب نشینی و شب زنده داری . قصه گوئی در شب : چنین نبشت بوریحان در مسامره ٔ خوارزم ... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 668). اسحار در مساحره و با سامری در مسامره اشجار در ...
-
مناقشت
لغتنامه دهخدا
مناقشت . [ م ُ ق َ / ق ِ ش َ ] (از ع ، اِمص ) مناقشه . مناقشة. سختگیری در محاسبه . استقصای در حساب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سختگیری کردن و باریک گرفتن بر کسی و کسی را (مخصوصاً در حساب ) در تنگنا انداختن . (حاشیه ٔ کلیله و دمنه چ مینوی ص 59) : ب...
-
مقالت
لغتنامه دهخدا
مقالت . [ م َ ل َ ] (ع اِ) گفتار. (غیاث ). مقالة. سخن . گفتار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرکه حجت خواهدت آری جوابش تیغ تیزحجت ار تیغ است و بس درس و مقالت چیست پس . ناصرخسرو.بانوسخنان او کهن گشت آن شهره مقالت کسائی . ناصرخسرو.مقصود از تحریر این رس...
-
یک دو
لغتنامه دهخدا
یک دو. [ ی َ / ی ِدُ ] (اِ مرکب ) یک ودو. یک به دو. گفتگوی بی معنی . (ناظم الاطباء). بگونگو. مشاجره . || (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد تقریبی و تردیدی . (یادداشت مؤلف ). عدد مشکوک و مردد میان یک و دو. اندکی . لختی . چندی : هر روز من تنها پیش او...
-
دعوا
لغتنامه دهخدا
دعوا. [ دَع ْ ] (ع ، اِمص ) دعوی ، در تداول عامه ٔ فارسی زبانان . پرخاش . (ناظم الاطباء). سرزنش کردن و سرکوفت زدن و مورد بازخواست قرار دادن کودک یا زیردست ، در این صورت گویند: بچه را دعواش کردم . (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به دعوا کردن شود. || خصو...
-
دهن
لغتنامه دهخدا
دهن . [ دَ هََ ] (اِ) مخفف دهان . دهان و فم . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ فم است و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل ؛ و تنگ حوصله ، تنگ ، شورانگیز، شکربار، شیرین ،شیرین بهانه ، نباتی ، روزی ، راز نهان ، مرکز عشق ، دلفریب ، ب...
-
اختلاف
لغتنامه دهخدا
اختلاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نقیض اتفاق . عدم موافقت . ناسازگاری . ناسازواری . با یکدیگر خلاف کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزاع . منازعه . تنازع . تجاذب . مجاذبه . تشاجر. مشاجره . شقاق : اختلاف میان ایشان ... هرچه ظاهرتر بود. (کلیله و دمنه ). اندیشیدم...