کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشابهات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشابهات
لغتنامه دهخدا
مشابهات . [ م ُب َ / ب ِ ] (ع اِ) مانندگیها و چیزهای شبیه به هم و... (ناظم الاطباء). ج ِ مشابهة (مشابهت )، به معنی مانندگی : و دلیل را قسمت کنند بعلامات و مشابهات . (اساس الاقتباس ). و رجوع به مشابهة و مشابهت شود.
-
جستوجو در متن
-
کاغذبری
لغتنامه دهخدا
کاغذبری . [ غ َ ب ُ ] (حامص مرکب ) کم کردن جمع زر از کاغذ از روی دزدی و خیانت ، و این اصطلاح ارباب دفاتر است : که مشرف کل کاغذبری کرده . (ملاطغرا در مشابهات ربیعی از آنندراج ).
-
چارایستی
لغتنامه دهخدا
چارایستی . (ص مرکب ) مؤلف آنندراج در شرح این ترکیب گوید: «چارصدی . طغرا در مشابهات گوید: فقره و بهادران یاسمین با قصباتیان سه برگه بچارایستی شگفتگی رسیدند. از غوامض سخن » و چارصدی و چهارصدی را نیز شرح نکرده است ، و در مأخذ دیگر یافته نشد.
-
طرز
لغتنامه دهخدا
طرز. [ طَ ] (معرب ، اِ) هیئت و شکل چیزی . (منتهی الارب ). جوالیقی آرد: فارسی معرب است . عرب میگوید طرز فلان طرز نیکی است ؛ یعنی زی و هیئت او. و این کلمه در جید هر چیز بکار برده شده است . رؤبة گوید: فاخترت من جید کل شی ٔ. (المعرب جوالیقی ص 224). || خ...
-
مصحف
لغتنامه دهخدا
مصحف . [ م ُ ص َح ْ ح َ ] (ع ص ) خطاشده در نبشته . (ناظم الاطباء). کلمه که خطا نوشته شده است . || کلمه ای که خطا خوانده شده . لفظی که به تغییر نقطه لفظ دیگر خوانده شود، چون عید و عبد، و توشه و بوسه ، و جز آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کلمه ای را نا...
-
ده
لغتنامه دهخدا
ده . [ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) عشره . (از برهان ). عدد معروف و داه مشبع آن است و های آن با آنکه ملفوظاست گاهی مختفی نیز آید. (از آنندراج ). عشر. داه . دوپنج . نصف بیست . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «10» و در حساب جمل «ی » باشد. (یادداشت مؤلف ) : ز ده ...
-
اژدها
لغتنامه دهخدا
اژدها. [ اَ دَ ] (اِ) مار. مار بزرگ . (برهان ). ماری بس بزرگ . (جهانگیری ) : نگه کرد پیشش یکی مار دیدکه آن چادر خفته اندرکشیدز سر تا بپایش ببوئید سخت شد از پیش او سوی برور درخت چو مار سیه بر سر دار شدسر کودک از خواب بیدار شدچو آن اژدها شورش آن بدیدبد...