کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مسک الرمان
لغتنامه دهخدا
مسک الرمان . [ م ِ کُرْ رُم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) نارمشک . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به نارمشک شود.
-
مسک القرود
لغتنامه دهخدا
مسک القرود. [ م ِ کُل ْ ق ُ ] (ع اِ مرکب ) اشنه . (فهرست مخزن الادویه ).
-
واژههای همآوا
-
مثک
لغتنامه دهخدا
مثک . [ م َ ] (اِ) به لغت سریانی دوایی است که آن را سوس گویند و اصل السوس بیخ آن است و به فارسی مهک خوانند. (برهان ). مأخوذ از سریانی متکی و مهک که به تازی سوس و ریشه ٔ آن را اصل السوس نامند. (ناظم الاطباء).
-
مصک
لغتنامه دهخدا
مصک . [ م ِ ص َک ک ] (ع اِ) مغلاق و کلیدان . (ناظم الاطباء). || (ص ) قوی و توانا از مردم و جز آن . گویند: جمل مصک و حمار مصک ؛ ای قوی شدید. مصکة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مصک
لغتنامه دهخدا
مصک . [ م َ ص َک ک ] (ع ص ) شترمرغی که در رفتن بند پایهای آن به هم خورد. || مردی که زانوها و بندهای پای آن مضطرب و متزلزل باشد. (ناظم الاطباء). سست زانو که در رفتن زانوی او بر هم زند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [م ِ ک َ ] (ع اِ) یک قطعه از مِسک . (از اقرب الموارد). پاره ای از مسک . (منتهی الارب ). رجوع به مِسک شود.
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م َ ک َ ] (ع اِ) اسم المره است از مصدر مَسک . (از اقرب الموارد). رجوع به مسک شود. || یک قطعه از مَسک یعنی جلد و پوست . (از اقرب الموارد). رجوع به مَسک شود.
-
کدی
لغتنامه دهخدا
کدی . [ ک َ دی ی ] (ع ص ) کَد. مشک بی بوی : مسک کدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ذاک
لغتنامه دهخدا
ذاک . [ کِن ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذکو. ذاکی . مسک ٌ ذاک ، مشکی تیزبوی . مشکی تندبوی .
-
ذاکیة
لغتنامه دهخدا
ذاکیة. [ ی َ ] (ع ص )تأنیث ذاک . مسک ذاکیة؛ مشک تیزبوی . مشک تندبوی .
-
دبیغ
لغتنامه دهخدا
دبیغ. [ دَ ] (ع ص ) پیراسته . پیراهیده . دباغت کرده : مسک دبیغ؛ پوست پیراسته . (منتهی الارب ).
-
شواصیر
لغتنامه دهخدا
شواصیر. [ ش َ ] (اِ) شواصرا. شواصره . مسک الجن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شواصرا شود.
-
مدووف
لغتنامه دهخدا
مدووف . [ م َدْ ] (ع ص ) مسک مدووف ؛ مشک سوده ٔ ترکرده شده . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). رجوع به مدوف شود.
-
لرگیج
لغتنامه دهخدا
لرگیج . [ ل َ ] (اِ) گیاهی که در گچ سر (موضعی به شمال کرج نزدیک کندوان ) روید. شواصرا. مسک الجن .