کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسکت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسکت
لغتنامه دهخدا
مسکت . [ م ُ س َک ْ ک َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از تسکیت . ساکت کرده شده . خاموش گردانیده . (از اقرب الموارد). رجوع به تسکیت شود. || آخرین تیر و تیر پسین از تیرهای قمار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مسکت
لغتنامه دهخدا
مسکت . [ م ُ ک َ ] (ع ص ) خاموش شده . ساکت شده . خاموش : امیر محمود این حدیث را هیچ جوابی نداشت مسکت آمد و خاموش ایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 688).
-
مسکت
لغتنامه دهخدا
مسکت .[ م ُ ک ِ / م ُ س َک ْ ک ِ ] (ع ص ) خاموش کننده . ساکت کننده . (از اقرب الموارد). رجوع به اسکات و تسکیت شود.
-
واژههای همآوا
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م َ س َ ک َ ] (ع اِ) جایی که آب ایستد در وی . (منتهی الارب ). || جای درشت از چاه که وقت کندن پیش آید. || چاه درشت خاک که به گرد گرفتن حاجت نباشد وی را. || پوستکی است که بر روی کودک یا اسب کره در کشیده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م َ س َ ک َ ] (ع ص ) دلیر: هو حَسکة مسکة؛ او دلیر و شجاع است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م َ س َک ْ ک َ ] (ع اِ) سرای درم زن . (مهذب الاسماء). ضرابخانه .
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م َ ک َ ] (ع اِ) اسم المره است از مصدر مَسک . (از اقرب الموارد). رجوع به مسک شود. || یک قطعه از مَسک یعنی جلد و پوست . (از اقرب الموارد). رجوع به مَسک شود.
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م ُ س َ ک َ ] (ع ص ) آن که چون چنگ زند در چیزی باز خود را رها کردن نتواند ازوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مُسَک . || مرد بخیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م ُ س ُ ک َ ] (ع اِمص ) زُفتی . (منتهی الارب ).بخل . || خیر و نیکوئی . (اقرب الموارد).
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م ُ ک َ ] (ع اِ) آنچه بدان چنگ درزنند. || آن قدر از غذا و شراب که برپای نگاه دارد اندام را و بس باشد زندگانی را. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خرد وافر. (منتهی الارب ). رای و عقل وافر که بدان رجوع کنند. (از اقرب الموارد). ج ، مُسُک ....
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [م ِ ک َ ] (ع اِ) یک قطعه از مِسک . (از اقرب الموارد). پاره ای از مسک . (منتهی الارب ). رجوع به مِسک شود.
-
مصکة
لغتنامه دهخدا
مصکة. [ م ِ ص َک ْ ک َ ] (ع ص ) مصک .قوی و توانا از مردم و جز آن . (ناظم الاطباء). مؤنث مصک است . (منتهی الارب ). و رجوع به مِصَک ّ (ص ) شود.
-
جستوجو در متن
-
مسکتة
لغتنامه دهخدا
مسکتة. [ م ُ ک ِ ت َ ] (ع ص ) تأنیث مسکت . خاموش کننده .