کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسوف
لغتنامه دهخدا
مسوف . [ م َ ] (ع ص ) گشن مایل به گشنی از شتران . (اقرب الموارد). مسؤوف . و رجوع به مسؤوف شود.
-
مسوف
لغتنامه دهخدا
مسوف . [ م ِس ْوَ ] (ع اِ) عطردان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مسوف
لغتنامه دهخدا
مسوف . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) مرد برسر خود که هرچه خواهد میکند و کسی رد حکم آن را نتواند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صبور. (اقرب الموارد). خیره سر. خودرأی .
-
واژههای مشابه
-
مسؤف
لغتنامه دهخدا
مسؤف . [ م َ ئو ] (ع ص ) رسم الخطی از مسؤوف . رجوع به مسوف و مسؤوف شود.
-
واژههای همآوا
-
مصوف
لغتنامه دهخدا
مصوف . [ م ُ ص َوْ وَ ] (ع ص ) پشم دار. پرپشم . کرک دار. صوفانی .
-
جستوجو در متن
-
مسؤوف
لغتنامه دهخدا
مسؤوف . [ م َ ئو ] (ع ص )فحل تیزشده به گشنی . (منتهی الارب ). مسوف . (اقرب الموارد). مسؤف . (ناظم الاطباء). و رجوع به مسوف شود.
-
مسوفین
لغتنامه دهخدا
مسوفین . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مسوف (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مسوف شود.
-
عطردان
لغتنامه دهخدا
عطردان . [ ع ِ ] (اِ مرکب ) قوطی که در آن عطر و خوشبوی ریزند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن عطر ریزند. (فرهنگ فارسی معین ). جای عطر. بویدان . جؤنة. طبله . قسیمة. لطیمة. مسوف : غنچه ٔ گل عطردان سنبل موی تو است آفتاب از دور گردان سر موی تو است .حسین خ...
-
مسوفة
لغتنامه دهخدا
مسوفة. [ م ُ س َوْ وِ ف َ ] (ع ص )تأنیث مسوف . || چاهی که قریب است که آب دهد. (منتهی الارب ). چاهی که نزدیک به آب دادن باشد. (ناظم الاطباء). || چاهی که آبش ناگوارد و ناخوش و بدبو باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زن نافرمان ک...
-
برسر
لغتنامه دهخدا
برسر. [ ب َ س َ ] (ق مرکب ) باضافه . بعلاوه .اضافه بر آن . علاوه برآن . فضله . زیادتی : برآمد چهل سال و برسر دو ماه که تا بر نهادم ز شاهی کلاه . فردوسی .چو سی سال بگذشت برسر دو ماه پراکنده شد فر و اورند شاه . فردوسی .هرچه باید در آدمی زهنرداشت آن جمل...