کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسمت
لغتنامه دهخدا
مسمت . [ م ُ س َم ْ م َ ] (ع اِ) نوعی اسطرلاب که دوائر سموت بر او کشیده باشند. رجوع به اسطرلاب شود.
-
واژههای همآوا
-
مثمة
لغتنامه دهخدا
مثمة. [ م َ ث َم ْ م َ ] (ع اِ) جای بریدگی ناف اسب . مَثَم ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مثمة
لغتنامه دهخدا
مثمة. [ م ِ ث ِم ْ م َ / م ِ ث َم ْ م َ ] (ع ص ) خورنده ٔ طعام جید و ردی با هم و گویند رجل مثمة مقمة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(از آنندراج ). آن که می خورد همه چیز را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مِثَم ّ شود. || آنکه می روبد و جمع می کند از خ...
-
مسمط
لغتنامه دهخدا
مسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ](ع ص ، اِ) حکمی که رد نشود. حکم روان : حکمک مسمطاً؛أی متمماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). أیضاً یقال : خذ حقک مسمطاً؛ أی سهلا مجوزاً نافذاً. (اقرب الموارد). || هو لک مسمطاً، أی هنیاً؛ آن برای تو گوارا باد...
-
مسمة
لغتنامه دهخدا
مسمة. [ م َ / م ِ س َم ْ م َ ] (ع اِ) خاصه و خویشان مرد. أهل المسمة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) . نزدیکان و خویشان و خواص مرد. (ناظم الاطباء).
-
مصمت
لغتنامه دهخدا
مصمت . [ م ُ ص َم ْ م َ ] (ع ص ) الف مصمت ؛ هزار کامل و تمام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مُصْمَت . (منتهی الارب ). رجوع به مصمت شود. || خاموش . (ناظم الاطباء). ساکت . || خاموش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ).
-
مصمت
لغتنامه دهخدا
مصمت . [ م ُ م َ ] (ع ص ) رُست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که میان خالی نباشد. ضد مجوف . (ناظم الاطباء). توپر. (یادداشت مؤلف ). آگنده . هرچیز که متخلخل نبود. مصمد. مقابل خالی . خلاف کاواک . (یادداشت مؤلف ). آگنده میان . خلاف مجوف . (غیاث ). |...
-
مصمت
لغتنامه دهخدا
مصمت . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) مرد بیمار خاموش . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض ) شعری یا بیتی را گویند که در عروض آن (یعنی در جزء اخیر مصراع اول آن ) قافیه نباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
جستوجو در متن
-
اسطرلاب
لغتنامه دهخدا
اسطرلاب . [ اُ طُ ] (معرب ، اِ) (از: یونانی ِ اَسْترُن ، ستاره + لامبانِئین ، گرفتن ) اُسترلاب . اُصطرلاب . سُتُرلاب . سُطُرلاب . صُلاّب . آلتی است که برای مشاهده ٔ وضع ستارگان و تعیین ارتفاع آنها در افق بکار میرفت . آلتی باشدکه بیشتر از برنج سازند و...