کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسم
لغتنامه دهخدا
مسم . [ م َ س َم م ](ع اِ) موضع نفوذ. ج ، مَسام ّ. جج ، مَسامات . (ناظم الاطباء). ثقبه و منفذ پوست بدن . (از اقرب الموارد).
-
مسم
لغتنامه دهخدا
مسم . [ م ِ س َم م ] (ع ص ) آن که بخورد هر چیز را که بر آن قادر شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مسم
لغتنامه دهخدا
مسم . [ م ُ س ِم م ](ع ص ) دارای باد گرم . ذی سموم . (از اقرب الموارد).- یوم مسم ؛ یوم سام . روز باد گرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ذوسموم .
-
واژههای همآوا
-
مثم
لغتنامه دهخدا
مثم . [ م َ ث َم م ] (ع اِ) جای بریدگی ناف اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
مثم
لغتنامه دهخدا
مثم . [ م ِ ث َم م ] (ع ص ) نیک محض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که پاسبانی می کند و نگهبانی می نماید آن را که محافظ ندارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که اصلاح و مرمت کند کاری را که مردم از آن عاج...
-
مثم
لغتنامه دهخدا
مثم . [ م ُ ث ِم م ] (ع ص ) مردی که پیری در وی ظاهرشده باشد. (ناظم الاطباء) (از جانسون ).
-
مصم
لغتنامه دهخدا
مصم . [ م ُ ص ِم م ] (ع ص ) کر. کرشده . (ناظم الاطباء). کر. || کسی که کرمی کند. (ناظم الاطباء). کرگرداننده . (آنندراج ). || کریابنده . (آنندراج ). || سهم مصم ؛تیری کشنده و خطانکننده . (یادداشت مؤلف ). || سازنده ٔ صمام یعنی سربند شیشه . (ناظم الاطباء...
-
جستوجو در متن
-
مسامات
لغتنامه دهخدا
مسامات . [ م َ سام ْ ما ] (ع اِ) ج ِ مَسام ّ. جج ِ مَسم ّ. منفذها و سوراخهای کوچکی که در بدن واقعندو عرق و بخار از آنها خارج میگردد. (ناظم الاطباء). سوراخهای باریک پوست بدن . رجوع به مسام و مسم شود.
-
زر اندودن
لغتنامه دهخدا
زر اندودن . [ زَ اَ دو دَ ] (مص مرکب ) زرنگار کردن و ملمع کردن . (ناظم الاطباء). زراندود کردن : نگهبان این مارپیکر درفش زراندود برپرنیان بنفش . نظامی .من که مسم را به زراندوده اندمی کنم آنها که نفرموده اند.نظامی .رجوع به زراندود، زراندود کردن و زراند...
-
زرد کردن
لغتنامه دهخدا
زرد کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصفیر. به رنگ زرد درآوردن چیزی را. و زرد کردن رخسار و روی کنایه از نزار و رنجور ساختن چهره را بعلت اندوه یا عشق : ز بهر نیا دل پر از درد کن بر آشوب و رخسارگان زردکن . فردوسی .من از بی نوائی نیم روی زردغم بی نوایان ...
-
مسام
لغتنامه دهخدا
مسام . [ م َ سام م ] (ع اِ) مسام الجسد؛ سوراخهای بن هر موی . (منتهی الارب ). سوراخهای بن موی . (دهار). سوراخها و منافذ بدن ، چون رستنگاههای موی ، و آن را میتوان جمع سُم ّ دانست به معنای سوراخ چون محاسن و حسن ، و یا واحد آن را مَسَم ّ فرض کرد چنانکه و...
-
اکسیر
لغتنامه دهخدا
اکسیر. [ اِ ] (معرب ، اِ) به اصطلاح کیمیاگران جوهر گدازنده و آمیزنده و کامل کننده که ماهیت جسم را تغییر دهد یعنی جیوه را نقره و مس را طلا کند و چنین جوهری وجود خارجی ندارد و فرض محض است . (از مؤید الفضلاء) (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). ک...