کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلولیت را قبول کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قبولانیدن
لغتنامه دهخدا
قبولانیدن . [ ق َ دَ ] (مص جعلی ) قبول کردن کنانیدن . قبول کردن فرمودن . (ناظم الاطباء).
-
عین قبول
لغتنامه دهخدا
عین قبول . [ع َ / ع ِ ن ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا به عین قبول . چشم پذیرش . نظر قبول . دیده ٔ قبول : در عین قبول تو خرد رایک رنگ نموده کفر و ایمان . خاقانی .ای مرد دشمنان چه سگ و دوستان چه خاک آنجا که حق به عین قبولت کند نظر.خاقانی .
-
دانه پذیرنده
لغتنامه دهخدا
دانه پذیرنده . [ ن َ / ن ِ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) قبول کننده ٔ دانه . قبول کننده ٔ دانه برای رویانیدن . پذیرنده ٔ دانه برای انبات . گیرنده ٔ تخم رویاندن را : پرتو آتش زده بر ماء و طین تا شده دانه پذیرنده زمین .مولوی .
-
رد
لغتنامه دهخدا
رد. [ رَدد ] (ع اِمص ) مقابل قبول . (یادداشت مؤلف ). نپذیرفتن . مردود کردن : رد خلق چون قبول ایشان بودو قبول ایشان چون رد. (کشف المحجوب ). دست رد بر روی التماس سلطان نهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 261).رد عام و قبول عامی چیست گر تمامی تو ناتمامی چیس...
-
قابل
لغتنامه دهخدا
قابل . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قبول . پذیرا. پذیرنده . قبول کننده . (غیاث ). مستعد قبول : قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال فتنه ٔ آخر زمان ، از کف او مصطلم . خاقانی .آن قابل امانت در قالب بشرو آن عامل ارادت در عالم جزا. خاقانی .حاملی محمول گرداند ...
-
البته
لغتنامه دهخدا
البته . [ اَ ب َت ْ ت َ / ت ِ ] (از ع ، ق ) و در تداول گاهی بکسر باء [ اَ ب ِ ت ت َ ]. مؤلف غیاث آرد: در اصل بتة بود بمعنی قطع یعنی یکبار بریدن ، الف و لام دروزائد آورند که عوض فعل عامل است . (غیاث اللغات ). قطعاً. جزماً. مسلماً. هرآینه : و اما اندر...
-
رد کردن
لغتنامه دهخدا
رد کردن . [ رَدد / رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگردانیدن . (آنندراج ). بازدادن . (فرهنگ فارسی معین ). عودت دادن . پس دادن . واپس دادن . (یادداشت مؤلف ). رجعت دادن و پس فرستادن و واپس دادن و برگردانیدن و بازفرستادن . (ناظم الاطباء).- رد کردن سلام ؛ جوا...
-
حاجی نوروز خاتون
لغتنامه دهخدا
حاجی نوروز خاتون .[ ن َ ] (اِخ ) زوجه ٔ عادل آقا بوده است و عادل آقا ابتدا شحنه ٔ بغداد بود و بتدریج در دستگاه ایلکانیان ترقی یافته از امرای معتبر و مشهور شد و در سال 778 هَ . ق . که سلطان حسین برای گذراندن بهار به چمن اوجان رفت «و عادل آقا جهت یامیش...
-
لطف اﷲ نیشابوری
لغتنامه دهخدا
لطف اﷲ نیشابوری . [ ل ُ فُل ْ لا هَِ ن ِ ] (اِخ ) مولانا لطف اﷲ نیشابوری .سالکی آگاه و صاحب جاه . معاصر امیر تیمور و شاهرخ میرزا و از مخلصان شاه نعمت اﷲ ولی کرمانی است . و هم معاصر امیر شیخ آذری و با وی ملاقات کرده است و شیخ آذری یکی از رباعیات مصنوع...
-
موافقت
لغتنامه دهخدا
موافقت . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) موافقة. ضد مخالفت . (ناظم الاطباء). موافقه . سازواری . سازگاری . تناسب . ملایمت . همسازی . وفاق . توافق . مواطات . مواطاة. وطاء. سازش . هم آهنگی . مطاوعت . مقابل مخالفت . (یادداشت مؤلف ) : چون پیش امیر ر...
-
بازپذیرفتن
لغتنامه دهخدا
بازپذیرفتن . [ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره قبول کردن . از نو پذیرفتن . قبول کردن . پذیرفتن . منفعل شدن .
-
تلقی کردن
لغتنامه دهخدا
تلقی کردن . [ ت َ ل َق ْ قی ک َ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفتن . قبول کردن : به سمع رضا تلقی کردن . به حسن قبول تلقی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
خرق اجماع کردن
لغتنامه دهخدا
خرق اجماع کردن . [ خ َ ق ِ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجماعی را نپذیرفتن . اجماعی را مورد قبول قرار ندادن .
-
رغن
لغتنامه دهخدا
رغن . [ رَ ] (ع مص ) گوش دادن به کسی و قبول کردن آن را.(ناظم الاطباء). گوش دادن و قبول کردن سخن . (منتهی الارب ). || خوردن و نوشیدن در ناز و نعمت . || طمع کردن در چیزی ، گویند: رغن الی الصلح ؛ یعنی میل کرد بدان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
بیوازیدن
لغتنامه دهخدا
بیوازیدن . [ بی دَ ] (مص ) پاسخ دادن و قبول کردن عرض و درخواست را. (ناظم الاطباء).