کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسلمان
لغتنامه دهخدا
مسلمان . [ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز. آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
مسلمان
لغتنامه دهخدا
مسلمان . [ م ُ س َ ] (ص ) متدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب آنندراج گوید: مسلمان در اصل «مسلم مان » بوده است ، یعنی مانندمسلم که در ترکیب از دو حرف میم یکی حذف شده است - انتهی . ولی این قول بر اساس نیست و نیز این ...
-
واژههای مشابه
-
کله مسلمان
لغتنامه دهخدا
کله مسلمان . [ ک َل ْ ل ِ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشیان است که در بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع است و 333 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
تازه مسلمان
لغتنامه دهخدا
تازه مسلمان . [ زَ / زِ م ُ س َ ] (ص مرکب ) نومسلمان . جدیدالاسلام . کسی که جدیداً اسلام آورده باشد.
-
جستوجو در متن
-
جدیدالاسلام
لغتنامه دهخدا
جدیدالاسلام . [ ج َ دُل ْ اِ ] (ع ص مرکب ) تازه مسلمان . نومسلمان . جدید. رجوع به جدید شود.
-
نامسلم
لغتنامه دهخدا
نامسلم . [ م ُ ل ِ ] (ص مرکب ) نامسلمان . غیر مسلمان . رجوع به نامسلمان شود.
-
مسلمی
لغتنامه دهخدا
مسلمی . [ م ُ ل ِ ] (حامص ) مسلمان بودن . مسلمانی . و رجوع به مسلمانی شود.
-
عاذر
لغتنامه دهخدا
عاذر. [ ذَ ] (اِخ ) نام مردی که بی ایمان مرده بود، عیسی (ع ) بعد از چهل سال او را زنده کرده مسلمان ساخته بود. (غیاث ). و رجوع به عازر شود.
-
گویانیدن
لغتنامه دهخدا
گویانیدن . [ دَ ] (مص ) خود رابه گویایی درآوردن : تَمَسلُم ؛ مسلمان گویانیدن . (ازمنتهی الارب ). || تکلف در گویندگی کردن .
-
نکودین
لغتنامه دهخدا
نکودین . [ ن ِ] (ص مرکب ) که بر دین قویم و راست است : کردار تو نیکوتر از تعبدزیرا که نکودینی و مسلمان .فرخی .
-
اسلامی
لغتنامه دهخدا
اسلامی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب باسلام : قرون اسلامی . || مسلمان . رجوع باسلامیان شود.
-
قبله پرست
لغتنامه دهخدا
قبله پرست . [ ق ِ ل َ / ل ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) مسلمان . (آنندراج ). اهل قبله . آنکه به قبله نماز گزارد.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ثابت شاعر. وی از رؤسای متکلمین زنادقه (مانویه ) بود که خود را مسلمان می نموده است . (از الفهرست ابن الندیم ).