کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلمات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسلمات
لغتنامه دهخدا
مسلمات . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسلّمة. (اصطلاح منطق ) آن مقدمه ها که چون خصم تسلیم کند پس بروی به کار داری ، خواهی حق یا مشهور یا مقبول باش و خواهی مباش . مسلمات مشهور یک تنند که خصم است و مشهور است مسلم جماعت مردم . (دانشنامه ٔعلائی صص 5...
-
مسلمات
لغتنامه دهخدا
مسلمات . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُسلمة. (ناظم الاطباء). رجوع به مسلمة شود : برنخوانده خلق پنداری همی مسلمات و مؤمنات قائنات .ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
مسلمیات
لغتنامه دهخدا
مسلمیات . [ م ُ س َل ْ ل َ می یا ] (ع اِ مرکب ) ج ِ مسلمیة. چیزهای مسلم و محقق و مبرهن . (ناظم الاطباء).مسلمات . || (اصطلاح منطق ) مسلمیات یا مسلمات آن مقدمه هائی بود که چون خصم تسلیم کند بر وی به کار داری خواهی حق یا مشهور یا مقبول باش و خواهی مباش ...
-
مسلمة
لغتنامه دهخدا
مسلمة. [ م ُ ل ِ م َ ] (ع ص ) مسلمه . تأنیث مسلم .زنی که متدین به دین اسلام باشد. (از اقرب الموارد).ج ، مسلمات . (ناظم الاطباء). و رجوع به مُسلِم شود.
-
مؤمنات
لغتنامه دهخدا
مؤمنات . [ م ُءْ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤمنة. (ناظم الاطباء). زنان ایمان آورنده . زنان باایمان . (یادداشت مؤلف ) : در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه . منوچهری .جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را توفیق ...
-
قانتات
لغتنامه دهخدا
قانتات . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قانته : کس نجوید می نشان از هفت زن کامده است اندرقران زیشان صفات برنخوانده خلق پنداری همی مسلمات مؤمنات قانتات . ناصرخسرو.اشارت به آیه ٔ پنجم سوره ٔ تحریم میباشد. رجوع به قانت شود.
-
مسلمین
لغتنامه دهخدا
مسلمین . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسلم (در حالت نصبی و جری ). مردهای مسلمان . (ناظم الاطباء). مسلمانان . آنان که تابع دین اسلام باشند. (یادداشت مرحوم دهخدا). مسلمون : جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای . (قابوسنا...
-
اخنسیه
لغتنامه دهخدا
اخنسیه . [ اَ ن َ سی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از خوارج که از گروه ثعالبه و از یاران اخنس بن قیس میباشند. در احکام با ثعالبه موافقت دارند جز اینکه ثعالبه را امتیازیست از آنان به اینکه درباره ٔ کسی که از اهل قبله و در دارالتقیه باشد حکم بر ایمان یا کفر نکن...
-
تنوین مقابله
لغتنامه دهخدا
تنوین مقابله . [ ت َن ْ، ن ِ م ُ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنوینی است که به آخر جمعهای مؤنث سالم عربی درآید چنانکه در مسلمات و مؤمنات و نظائر آن . برخی گویند این بدل از نون جمع مذکر سالم است و بعضی گویند بدل از فتحه ٔ حالت نصب ...
-
جدلی
لغتنامه دهخدا
جدلی . [ ج َ دَ ] (ص نسبی ) جنگی و کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد. (ناظم الاطباء).پیکارکش . (یادداشت مؤلف ). || آنکه بسیارجدل کند. آنکه عادت بجدل دارد. اهل جدل . مرد جدال . (یادداشت مؤلف ). آنکه مباحثه و مناظره کند. کسی که در هر کاری...
-
مقاطع
لغتنامه دهخدا
مقاطع. [ م َ طِ ] (ع اِ) ج ِ مَقطَع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مقطع شود. || مقاطع الاودیة؛ اواخر وادیها. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مقاطعالانهار؛ گذرگاههای آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموار...
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (ع ص ) بی گزند و درست . (منتهی الارب ). درست . درواخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بی عیب . صحیح . بی علت . (ناظم الاطباء). || نزد پزشکان سالم بمعنی صحیح باشد. (التعریفات ). تندرست و سلامت . (ناظم الاطباء).- امثال : سبو همیشه از آب سالم در...
-
مناقضه
لغتنامه دهخدا
مناقضه . [ م ُ ق َ / ق ِض َ / ض ِ ] (از ع ، اِمص ) مناقضت . مناقضة. رجوع به مناقضت و مناقضة شود. || (اصطلاح اصول ) نزد اصولیان ، عبارت از نقض باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نزد اهل نظر عبارت از منع مقدمه ٔ دلیل است . (از کشاف اصطلاحات الفنون )....
-
اصول موضوعه
لغتنامه دهخدا
اصول موضوعه . [ اُ ل ِم َ / مُو ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبادی تصدیقی که مخاطب بواسطه ٔ حسن ظن به متکلم به صحت آنها معترف است . مبادی ناآشکاری که بخودی خود در علم مسلم نباشند و بر سبیل حسن ظن آنها را بپذیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و ...