کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسلسل
لغتنامه دهخدا
مسلسل . [ م ُ س َ س َ ] (از ع ، اِ) نوعی سلاح آتشین خودکار که پیاپی تیر اندازد. (کالیبر دهانه ٔ مسلسل ها از 7 میلی متر تا 20 میلی متر متغیر است ). (از دایرةالمعارف کیه ). شصت تیر. میترایوز. (یادداشت مرحوم دهخدا).- به مسلسل بستن ؛ کسی یا حیوانی یا شی...
-
مسلسل
لغتنامه دهخدا
مسلسل . [ م ُ س َ س َ ] (ع ص ، ق ) پی درپی . متوالی . (ناظم الاطباء). پیاپی . پشتاپشت . مربوط. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی پس از دیگری : مر آن دوست را دوستان بسیارند و همچنین مسلسل . (گلستان ).- حدیث مسلسل ؛ (اصطلاح حدیث ) عبارت است از حدیثی که رجال ...
-
مسلسل
لغتنامه دهخدا
مسلسل . [ م ُ س َ س َ ] (ع ص ) چیزی درهم پیوسته . || روان . (دهار).- ماء مسلسل ؛ آب روان . (ناظم الاطباء). آبی که ازجهت گوارائی و صافی به آسانی در حلق داخل شود. (ناظم الاطباء). آب رونده . || عبارتی که در آن گرفتگی نباشد. (مؤید الفضلا). || صیقلی و ب...
-
واژههای مشابه
-
حدیث مسلسل
لغتنامه دهخدا
حدیث مسلسل . [ ح َ ث ِ م ُ س َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة). حدیث معنعن .
-
مسلسل گوی
لغتنامه دهخدا
مسلسل گوی . [ م ُ س َ س َ ] (نف مرکب ) مسلسل گوینده . دارای تسلسل بیان . پی درپی و بدون تعقید و وقفه سخن گوینده . که کلام را متصل و پیاپی گوید : سر زنجیر فکر حلقه ٔ ذکری به دستم ده مسلسل گوی مدح خویش کن طبع جوانم را.سیدحسین خالص (از آنندراج ).
-
مسلسل گویی
لغتنامه دهخدا
مسلسل گویی . [ م ُ س َ س َ ] (حامص مرکب ) حالت و وضعمسلسل گفتن . || عمل مسلسل گو : هجوم خلق و پابست تماشا شد نگار من مسلسل گوئی و دیوانگی آمد به کار من .سعید اشرف (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
مصلصل
لغتنامه دهخدا
مصلصل . [ م ُ ص َ ص َ ] (ع ص ) مهتر کریم بزرگ حسب خالص نسب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مصلَّل . (منتهی الارب ).
-
مصلصل
لغتنامه دهخدا
مصلصل . [ م ُ ص َ ص َ ] (ع مص ) بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ). صلصلة. || بازگردانیدن آواز را در حلق .(منتهی الارب ). صلصلة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
مصلصل
لغتنامه دهخدا
مصلصل . [ م ُ ص َ ص ِ ] (ع ص ) خر سخت آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خری سخت بانگ . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
مسلسلة
لغتنامه دهخدا
مسلسلة. [ م ُ س َ س َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مسلسل . به زنجیر.- امراءةالمسلسلة (الَ ...) ؛ زن به زنجیر بسته . نام یکی از صور فلکی . رجوع به مدخل امراءة المسلسله شود.|| احادیث مسلسلة؛ حدیثهای مسلسل . رجوع به ترکیب حدیث مسلسل ذیل مدخل مسلسل شود.
-
میترایوز
لغتنامه دهخدا
میترایوز. [ را ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) مسلسل . شصت تیر. (یادداشت مؤلف ).
-
شصت تیر
لغتنامه دهخدا
شصت تیر. [ ش َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که به توالی شصت گلوله از آن رها تواند شد و البته انحصار به شصت گلوله ندارد بلکه از باب کثرت و توالی تیرها این نام بدین سلاح داده اند. مسلسل . میترایوز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مسلسل شود.