کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسلخ
لغتنامه دهخدا
مسلخ . [ م َ ل َ ] (ع اِ) محل سلخ و جائی که در آن گوسفند را پوست می کنند. ج ، مسالخ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای پوست کشیدن چارپایان به معنی ذبح کردن حیوانات . (آنندراج ) (غیاث ). آنجا که گوسفند از پوست بیرون کنند. (مهذب الاسماء). کشتارگاه...
-
جستوجو در متن
-
مسالخ
لغتنامه دهخدا
مسالخ . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسلخ . (منتهی الارب ). و رجوع به مسلخ شود.
-
کشتارگاه
لغتنامه دهخدا
کشتارگاه . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) سلاخ خانه . مَسلَخ . (یادداشت مؤلف ). جای کشتن حیوانات حلال گوشت چون گوسفند و گاو و گاومیش برای مصرف کردن گوشت آنها.
-
کشتگاه
لغتنامه دهخدا
کشتگاه . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) محل کشتن . کشتنگاه . کشتارگاه . مسلخ . سلاخ خانه . (یادداشت مؤلف ). || مقتل .جای کشتن . || کنایه از میدان جنگ باشد.
-
درزند
لغتنامه دهخدا
درزند. [ دَ زَ ] (اِ) جای بسیار خون ریزش را گویند، اعم از جنگ گاه و مسلخ . (برهان ) (آنندراج ). جایی که در آن خون بسیار ریخته شود، خواه جنگ باشد و یا سلاخ خانه . (ناظم الاطباء).
-
لیر
لغتنامه دهخدا
لیر. (اِ) آب غلیظی باشد که از دهان و گوشه های لب فروریزد و بیرون آید. (برهان ) : کوری که بود کثافتش صد مسلخ پیداست کمند (؟) لیرش از یک فرسخ .ملا طارمی .
-
اتم
لغتنامه دهخدا
اتم . [ اَ ] (اِخ ) جبل حرّة بنی سلیم و گفته اند پشته ای است از غطفان که بین غطفان و بین مسلخ قرار دارد و آن از منازل حجاج کوفه است و تا مکه نه میل مسافت است .
-
کشتنگاه
لغتنامه دهخدا
کشتنگاه . [ ک ُ ت َ ](اِ مرکب ) مقتل . مسلخ . سلاخ خانه . آنجای که کشند حیوان را یا کسان را. (یادداشت مؤلف ). کشتارگاه . || آنجای از تن که چون تیر یا شمشیر در آن شود علاج نپذیرد و مجروح بمیرد. (یادداشت مؤلف ). مقتل .
-
سلاخ خانه
لغتنامه دهخدا
سلاخ خانه . [ س َل ْ لا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که گاو و گوسفند را ذبح کنند و پوست آنها را بکنند. کشتارگاه . مسلخ . (فرهنگ فارسی معین ).- امثال :مثل سگ سلاخ خانه بپای خود بسلاخ خانه رفتن .
-
سربینه
لغتنامه دهخدا
سربینه . [س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سربنه . جامه کن . رخت کن حمام .مسلخ . محوطه ٔ بیرون حمام که دخل و جامه های حمام رفتگان بدانجاست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سربنه شود.
-
قصاب خانه
لغتنامه دهخدا
قصاب خانه . [ ق َص ْ صا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جائی که در آن گوسفندان را ذبح میکنند. (ناظم الاطباء). سلاخ خانه و مسلخ . || جامعه ٔ قصابان . اجتماع قصابان . || دکان قصاب . (آنندراج ).
-
بینه
لغتنامه دهخدا
بینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) جامه کن حمام . (آنندراج ). آنجائی از حمام که در آن رخت میکنند. (ناظم الاطباء). (با هاء غیرملفوظ) رخت کن حمام . آنجای از حمام که استحمام کننده جامه های خود در آنجای نهد. سربینه . رخت کن . مسلخ . بنه . (یادداشت مؤلف ) : چو ده...
-
رخت کن
لغتنامه دهخدا
رخت کن . [ رَ ک َ ] (نف مرکب ) کننده و بیرون آرنده ٔ جامه . که لباس خود را درمی آورد. درآرنده ٔجامه . بیرون کننده ٔ جامه از تن . آنکه جامه ٔ خود را از تن می کند و برمی آورد. || (اِ مرکب ) آنجای از گرمابه که در آن لباس می کنند. (ناظم الاطباء). سربنه ٔ...
-
قناره
لغتنامه دهخدا
قناره . [ ق َ رَ / رِ ] (اِ) چنگک . گوشت آویز. (زمخشری ) . چوبی یا آهنی دراز که قصابان در دیوار مضبوط کنند مثل چوب سردر و میخ های بسیار در آن زنند و مذبوح را بعد تسلیخ به آن میخ ها آویزند و قطعه قطعه کرده فروشند. (آنندراج ) : یک مسلخ است عالمی از دست...