کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م َ طَ ] (ع اِ) صفحه ٔ کاغذ چندلائی که به روی آن بندهایی از ریسمان باریک سخت تافته ، مانند خطهای راست کشیده و دوخته اند و به اعانت آن کاغذ کتابت را خط می کنند. (ناظم الاطباء). وسیله ٔ ایجاد سطرها در صفحه ٔ کاغذ بدون خط : ای معنی را نظم خردسنج...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ِ طَ ] (ع اِ) خطکش .(دهار) (مهذب الاسماء) (السامی ) (زمخشری ). آلت خطکشی . (آنندراج ). سطرآرای هندسی که بدان خطهای راست و مستقیم می کشند. (ناظم الاطباء). مسطرة. ج ، مَساطر. (مهذب الاسماء) (دهار). جوی از تشبیهات اوست و با لفظ خوردن و بستن و ...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسطیر. نوشته شده و نوشته و مکتوب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسطیر شود : تا هیچکسی دیدی کآیات قران راجز من به خط ایزد بنمود مسطر. ناصرخسرو.آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت کاین پنج نماز از چه سبب گشت مسطر.ناصرخ...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ُ س َطْ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسطیر.رجوع به تسطیر شود. برگماشته . (منتهی الارب ). برگماشته و مشرف بر چیزی . (ناظم الاطباء). || متسلط و مسیطر. (اقرب الموارد). باتسلط. || حافظ و نگهبان . || مختار. (ناظم الاطباء).
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [م ُ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسطار. خطاکننده در قرائت خویش . (از اقرب الموارد). و رجوع به اسطار شود.
-
واژههای مشابه
-
جدول مسطر
لغتنامه دهخدا
جدول مسطر. [ ج َدْ وَ ل ِ م ُ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطوط سطر است . (از آنندراج ) : خامه چون سازد حدیث ریزش دستش رقم میشود در جدول مسطر روان آب طلا.شفیع اثر (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
مستر
لغتنامه دهخدا
مستر. [ م ِ ت َ ](ع اِ) پوشش . (منتهی الارب ). پرده . (ناظم الاطباء).
-
مستر
لغتنامه دهخدا
مستر. [ م ُ س َت ْ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تستیر. پوشیده . (دهار). پوشیده شده . (از غیاث ) (اقرب الموارد). ستیر. مصون . رجوع به تستیر شود : ای گشته چو آفتاب تابان از سایه ٔ نور خور مستر. ناصرخسرو.پیدا چو تن تو است تنزیل تأویل در او چو جان مستر. ن...
-
مستر
لغتنامه دهخدا
مستر. [ م ُ س َت ْ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تستیر. پوشنده . (اقرب الموارد). پردگی کننده . (آنندراج ). رجوع به تستیر شود.
-
مصطر
لغتنامه دهخدا
مصطر. [ م ُ طَرر ] (ع ص ) مصرور: حافر مصطر؛ سم تنک یا ترنجیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مساطر
لغتنامه دهخدا
مساطر. [ م َ طِ ] (ع اِ) ج ِ مسطر. (ناظم الاطباء). رجوع به مسطر شود.
-
مسطری
لغتنامه دهخدا
مسطری . [ م ِ طَ ] (حامص ) مسطر بودن . حالت مسطر داشتن . راستی . استقامت : مستقیم احوال شو تا خصم سرگردان شودبس که پرگاری کند او چون تو کردی مسطری . انوری .هیکل خاک را زنو حرز نویسد آسمان در حرکات از آن کند جدول جوی مسطری . خاقانی .و رجوع به مسطر شود...