کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسروقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسروقه
لغتنامه دهخدا
مسروقه . [ م َ ق َ ] (ع ص ) مسروقة. دزدیده . دزدیده شده . سرقت شده .- اموال مسروقه ؛ مالهای دزدیده شده .- حروف مسروقه ؛ حروف معدوله .حروفی که در نوشتن باشد و بر زبان نیاید. و رجوع به مدخل حروف مسروقه در ردیف خود شود. || خمسه ٔ مسروقه ؛ پنجه ٔ دزدید...
-
واژههای مشابه
-
مسروقة
لغتنامه دهخدا
مسروقة. [ م َ ق َ ] (ع ص )مسروقه . تأنیث مسروق . رجوع به مسروق و سرقت شود.
-
حروف مسروقه
لغتنامه دهخدا
حروف مسروقه . [ ح ُ ف ِ م َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروفی که در نوشتن باشد و بر زبان نیاید، چون واو در خواجه و خواهر و خواهش و غیره ، یا ضمه تلفظ شود، چون تو، چو، دو.
-
جستوجو در متن
-
مسروقات
لغتنامه دهخدا
مسروقات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسروقة. رجوع به مسروق و سرقة شود.
-
مال خر
لغتنامه دهخدا
مال خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) کسی که شغلش خریدن اسب و استر و مانند آن است . (از فرهنگ فارسی معین ). || خریدار مال دزدی و اموال مسروقه . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
صریع
لغتنامه دهخدا
صریع. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) افتاده . ج ، صَرْعی ̍. افکنده . (منتهی الارب ). بیفکنده . (مهذب الاسماء). انداخته : نون الهوان من الهوی مسروقه فصریع کل هوی صریع هوان . (سندبادنامه ص 262).|| کمان ناتراشیده یا کمانی که چوب او بر درخت خشک شده باشد. || تازیانه ...
-
خاک ریختن
لغتنامه دهخدا
خاک ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) خاک انداختن . در فرهنگ آنندراج آمده : خاک ریختن عبارت از آن است که هر گاه مال کسی بدزدی میرود یگان یگانه مردم مظنونه مشتی خاک در جای معین می اندازند، شاید که آن دزد هم متاع مسروقه را در آنجا بیندازد و از وصمت سرقت محفوظ...
-
برگه
لغتنامه دهخدا
برگه . [ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) برگ کوچکی که در پای ساقه ٔ گل است . (لغات فرهنگستان ). برگ خرد.- دوبرگه ؛ علفی است . (لغت محلی شوشتر، خطی ). || خشک کرده ٔ هلو و زردآلو چون آنرا به دو نیمه کرده و نیز هسته ٔ آن بیرون کرده باشند. نیمه کرده و خشک کر...
-
هانی
لغتنامه دهخدا
هانی . (اِخ ) ابن عروةبن الفضفاض بن عمران الغُظیفی المرادی . یکی از اشراف کوفه است که ابتدا از خواص و ندیمان علی بن ابیطالب بود. وی کثیربن شهاب المدحجی والی خراسان را که متهم به اختلاس اموالی شده و به کوفه گریخته بود نزد خود پنهان کرد. معاویه خلیفه ٔ...
-
دزدیده
لغتنامه دهخدا
دزدیده . [ دُ دی دَ / دِ ] (ن مف ) دزدیده شده . ربوده شده . سرقت شده . مسروق . (ناظم الاطباء). مسروقة. مستسرق . مسترقه . (یادداشت مرحوم دهخدا) : فرمودند کباب دزدیده خوردن و طمع لقمه ٔ ما نیز کردن . (انیس الطالبین ص 122).هَشیلة؛ دزدیده از شتر و جز آن ...
-
معدوله
لغتنامه دهخدا
معدوله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (ع ص ) عدول کرده شده . بازگردیده . (ناظم الاطباء). معدولة. || در نزد شعرا حرف عطل ، و عطل آن است که در وزن درنیاید چنانکه واو خور و خورد و هاء چه و که و سه . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).حروفی که آن را حروف مسروقه نیز گویند، ...
-
حروف
لغتنامه دهخدا
حروف . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَرْف . حروف متداول خط کنونی فارسی ، سی وپنج یا سی وهفت است . رجوع به حرف و سبک شناسی ج 1 صص 188-196 شود : وآن حرفهای خطکتاب اوگوئی حروف دفتر قسطا شد. دقیقی .گشتن حال و سخن گفتن بآواز حروف زبر و زیر همه جمله بزیر قمر است . ن...
-
پلاته
لغتنامه دهخدا
پلاته . [ پْلا / پ ِ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از شهرهای بئوسیا بوده است که پزانیاس و اریستیدس در آنجا بر ماردنیوس سردار ایرانی غالب آمدند (479 ق . م .) پلاته در زمان جنگهای پلوپونزوس به آتنیان پیوست و بدین سبب بدست سپاهیان اسپارتا در سال 427 ق . م . ویرا...