کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسرت انگیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسرت انگیز
لغتنامه دهخدا
مسرت انگیز. [ م َ س َرْ رَ اَ ] (نف مرکب ) آنچه سبب مسرت شود. که باعث خوشی و فرح گردد. و رجوع به مسرت شود.
-
واژههای مشابه
-
ذی مسرت
لغتنامه دهخدا
ذی مسرت . [ م َ س َرْ رَ ] (ع ص مرکب ) صاحب شادمانی .فرحناک . و در عناوین نویسند: خدمت ذیمسرت فلان ...
-
مسرت آثار
لغتنامه دهخدا
مسرت آثار. [ م َ س َرْ رَ ] (ص مرکب ) آن که از وی شادمانی و سرور باقی ماند. که شادمانی از او بنماید. و رجوع به مسرت شود.
-
مسرت افزا
لغتنامه دهخدا
مسرت افزا. [ م َ س َرْ رَ اَ ] (نف مرکب ) مسرت افزای . مسرت افزاینده . افزاینده ٔ مسرت . افزون سازنده ٔشادی . آنچه شادی را بیفزاید. و رجوع به مسرت شود.
-
مسرت افزای
لغتنامه دهخدا
مسرت افزای . [ م َ س َرْ رَ اَ ] (نف مرکب ) مسرت افزا. رجوع به مسرت افزا شود.
-
مسرت بخش
لغتنامه دهخدا
مسرت بخش . [ م َ س َرْ رَ ب َ ] (نف مرکب ) مسرت بخشنده . آنچه ایجادمسرت کند. که شادی بیافریند. و رجوع به مسرت شود.
-
جستوجو در متن
-
انگیز
لغتنامه دهخدا
انگیز. [ اَ ] (اِ) ریشه ٔ فعل انگیزیدن ، آنچه باعث انگیزش و تحریک باشد. محرک . انگیزه . (فرهنگ فارسی معین ) : گمان می برم که قصه ٔ دمنه انگیزحسودان باشد. (انوار سهیلی از فرهنگ فارسی معین ).آنکه می کشت مرا غمزه ٔ خونریز تو بودگرچه او کشت ولیکن همه انگ...
-
خنده آور
لغتنامه دهخدا
خنده آور. [ خ َ دَ / دِ وَ ] (نف مرکب ) خنده آورنده . مضحک . مسرت انگیز. (ناظم الاطباء).
-
خوش هوا
لغتنامه دهخدا
خوش هوا. [ خوَش ْ / خُش ْ هََ ] (اِ مرکب ) هوای نیک . هوای لطیف . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) صاحب هوای خوب . مفرح . مسرت انگیز. (یادداشت مؤلف ).
-
بذرام
لغتنامه دهخدا
بذرام . [ ب َ ] (اِ) مکان مسرّت انگیز. (ناظم الاطباء). جای خرم و آراسته . (از شعوری ج 1 ورق 177). پدرام . رجوع به پدرام و بدرام شود.
-
شادی بار
لغتنامه دهخدا
شادی بار. (نف مرکب ) نعت از شادی باریدن . شادی آور. مسرت انگیز : به باغ رفتم تا خود چه حال پیش آیدکه باد راحت پاش است و ابر شادی بار.عمادی (از سندبادنامه ، ص 136).
-
دلگشا
لغتنامه دهخدا
دلگشا. [ دِ گ ُ ] (نف مرکب ) دلگشای . دل گشاینده . گشاینده ٔ دل . طرب افزا. فرحت انگیز. مسرت خیز. (آنندراج ). مفرح . غم زدا. فرخ بخش : جهد کنند تا دل او خوش و شادمان دارند و اندر خانه ٔ پاکیزه و دلگشا نشانند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).- امثال : دلگشا بی...
-
افزای
لغتنامه دهخدا
افزای . [ اَ ] (نف مرخم ) افزا. افزاینده . فزاینده .چنانکه در روح افزای ، مهرافزای ، فرح افزای و جز آن .- رامش افزای ؛ افزاینده ٔ رامش . رجوع به افزا شود.- روح افزای ؛ فزاینده ٔ روح و جان . رجوع به افزا شود.- روزی افزای ؛ افزاینده ٔ روزی . رجوع به...