کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسخره وار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مسخره کردن
لغتنامه دهخدا
مسخره کردن . [ م َ خ َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مضحکه کردن . ریشخند نمودن . استهزا کردن . فسوس نمودن . افسوس کردن . اضحوکه قرار دادن : تو روح را مسخره کرده ای . (سایه روشن صادق هدایت ص 19).
-
مسخره آمیز
لغتنامه دهخدا
مسخره آمیز. [ م َ خ َ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) درخور سخره . شایسته ٔمسخره کردن . درخور استهزاء. و رجوع به مسخره شود.
-
مسخره بازی
لغتنامه دهخدا
مسخره بازی . [ م َ خ َ رَ / رِ] (حامص مرکب ) مسخره درآوردن . رجوع به مسخره شود.
-
جستوجو در متن
-
کون جنبان
لغتنامه دهخدا
کون جنبان . [ جُم ْ ] (نف مرکب ) رقاص و مسخره .(آنندراج ). کون جنباننده . کسی که در حال رقص نشستنگاه خود را حرکت دهد. (فرهنگ فارسی معین ) : ز نی آموز در صحرا سماع بیخودی کردن کمانچه وار باشی چند کون جنبان محفلها. محمدقلی سلیم (از آنندراج ).|| (ق مرکب...
-
دست خوش
لغتنامه دهخدا
دست خوش . [ دَ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) سخره . (شرفنامه ٔ منیری ). شخصی که مسخره باشد. (غیاث ) (آنندراج ). مسخرگی . (برهان ) (انجمن آرا). آنکه مورد مسخره واقع شود. که مورد ریشخند قرار گیرد. || کنایه ازعاجز و زبون و زیردست . (برهان ) (انجمن آرا). مغ...
-
زنهار
لغتنامه دهخدا
زنهار. [ زِ ] (اِ) امان و مهلت باشد. (برهان ). پناه و امان و مهلت . (غیاث ). امان . (جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ). زینهار. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). امان . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) : درست است و اکنون به زنهار اوست پرآزار جا...
-
گوی
لغتنامه دهخدا
گوی . (نف مرخم ) مرخم و مخفف گوینده .- آفرین گوی ؛ آفرین گوینده : که باد آفریننده ای را سپاس که کرد آفرین گوی را حق شناس . نظامی .- آمین گوی ؛ آمین گوینده . کسی که آمین گوید.- اخترگوی ؛ اخترشمار. منجم .- اذان گوی ؛ مؤذن . بانگ نماز گوینده .- اغر...
-
چه
لغتنامه دهخدا
چه . [ چ ِ ] (حرف ربط) برای تعلیل آمده است . (ازبرهان ) (از آنندراج ). زیرا. (ناظم الاطباء). به علت اینکه و برای اینکه . (فرهنگ نظام ). ایرا که ، زیرا که ، که از آنکه . برای آنکه . زیرا به علت آنکه . (یادداشت مؤلف ). در صورتی حرف ربط بشمار آید که دو...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...
-
خمینی
لغتنامه دهخدا
خمینی . [ خ ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) روح اﷲ. آیت اﷲ العظمی روح اﷲ الموسوی الخمینی .ولادت امام : امام خمینی رضوان اﷲ علیه روز بیستم جمادی الثانی (برابر با سالروز میلاد دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه ٔ زهرا (س ) سال 1320 هَ . ق . در شهرستان خمین چشم به جهان ...