کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسخ
لغتنامه دهخدا
مسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از منتهی الارب ). تبدیل کردن صورت کسی به صورتی زشت تر. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). برگشتن صورت به بدتر از آن . (تاج المصادر بیهقی ). از صورت مردمی بگردانید...
-
واژههای همآوا
-
مصخ
لغتنامه دهخدا
مصخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگردانیدن روی چیزی را. لغتی است در مسخ . (ناظم الاطباء). ورجوع به مسخ شود. || گرفتن هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || برکندن چیزی را. (ناظم الاطباء). || بدتر کردن . || ب...
-
جستوجو در متن
-
تمسخ
لغتنامه دهخدا
تمسخ . [ ت َ م َس ْ س ُ ] (ع مص ) مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن . (ناظم الاطباء). رجوع به مسخ شود. || پاره شدن آنچه رشته شده است . (از اقرب الموارد).
-
ذوالفطن
لغتنامه دهخدا
ذوالفطن . [ ذُل ْ ف ِ طَ ] (ع ص مرکب ) خداوند زیرکیها : اندر این امت نبد مسخ بدن لیک مسخ دل بود ای ذوالفطن .مولوی .
-
تماسخ
لغتنامه دهخدا
تماسخ . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) برگردیدن صورت کسی به صورت دیگری که بدتر از صورت نخستین باشد. (منتخب ، از غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به مسخ شود.
-
متمسخ
لغتنامه دهخدا
متمسخ . [ م ُ ت َ م َس ْ س ِ ] (ع ص ) مسخ شده و تبدیل شکل و صورت کرده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مماسخ
لغتنامه دهخدا
مماسخ . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) مسخ کننده ، یعنی برگرداننده صورت اصلی را به صورت زشت . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ).
-
مصخ
لغتنامه دهخدا
مصخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگردانیدن روی چیزی را. لغتی است در مسخ . (ناظم الاطباء). ورجوع به مسخ شود. || گرفتن هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || برکندن چیزی را. (ناظم الاطباء). || بدتر کردن . || ب...
-
ننگسار
لغتنامه دهخدا
ننگسار. [ ن َ ] (اِ) به معنی مسخ است . (از برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). از برساخته های دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 270 شود.
-
شعری یمن
لغتنامه دهخدا
شعری یمن . [ ش ِ ی ِ ی َ م َ ] (اِخ ) شعرای یمانی : گر بر شعری یَمن یُمن مثال تو رسدمسخ شود سهیل وار ار نکند مسخری . خاقانی .و رجوع به شعرای یمانی شود.
-
مسوخات
لغتنامه دهخدا
مسوخات . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسوخ و مسوخة. جج ِ مسخ . (یادداشت مرحوم دهخدا) : قولهم الجریث (مارماهی ) من المسوخات باطل ، لان مامسخ لانسل له و لایبقی بعد ثلاثة ایام . (بحر الجواهر).
-
ادیث
لغتنامه دهخدا
ادیث . [ اِ ] (اِخ ) زوجه ٔ لوط که طبق توریة بهنگام فرار بقصبه ٔ بالع، چون بعقب خود نگریست و آن برخلاف امر الهی بود به تمثالی از نمک مسخ گردید. رجوع به قاموس الاعلام در کلمه ٔ لوط شود.
-
امتصار
لغتنامه دهخدا
امتصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسر سه انگشت یا بسر سبابه و ابهام دوشیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مسخ شدن صورت . (از اقرب الموارد). || برگردیدن صورت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).