کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستوی
لغتنامه دهخدا
مستوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستو. برابر و هموار. (غیاث ) (آنندراج ). یکسان . مساوی : وفا و همت و آزادگی و دولت و دین نکوی و عالی و محمود و مستوی و قوی . منوچهری .همه اندرصورت مردمی مستوی اند. (شرح قصیده ٔ ابوهیثم ص 4).- مستوی الاجزاء ؛ که اجزاء آن برا...
-
مستوی
لغتنامه دهخدا
مستوی . [ م ُ ت َ وا ] (ع اِ) جنس عام . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ساعت مستوی
لغتنامه دهخدا
ساعت مستوی . [ ع َ ت ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت مستویه . مداری است که در آن از فلک پانزده درجه دور زند. (مفاتیح ). ساعت راست . ساعت معدل . ساعت معتدل . ساعت استوائی . ساعت اعتدالی . ساعت وسطی . و آن بیست و چهار یک شبانه روز، و ساعت معمو...
-
جستوجو در متن
-
مستو
لغتنامه دهخدا
مستو. [ م ُ ت َ وِن ْ ] (ع ص ) مستوی . رجوع به مستوی شود.
-
مستویة
لغتنامه دهخدا
مستویة. [ م ُ ت َ وی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مستوی . رجوع به مستوی شود.
-
احتتان
لغتنامه دهخدا
احتتان . [ اِ ت ِ ](ع مص ) نیک مستوی و برابر شدن . (منتهی الارب ). با یکدیگر راست آمدن . (تاج المصادر). نیکو مستوی گردیدن .
-
راه کوفتن
لغتنامه دهخدا
راه کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) راه کوبیدن . راه رفتن . راه سپردن . طی کردن راه . (آنندراج ). || هموارو مستوی کردن راه . تسطیح کردن راه . صاف کردن راه .
-
صرداح
لغتنامه دهخدا
صرداح . [ ص ِ ] (ع اِ) صردح . جای هموار. (منتهی الارب ). زمین سخت . زمین مستوی . (معجم البلدان ).
-
محتتن
لغتنامه دهخدا
محتتن . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) نیک برابر. نیک مستوی و هموار. (منتهی الارب ).
-
مسداء
لغتنامه دهخدا
مسداء. [ م َ ] (ع ص ) مستوی و هموار و زیبا: ساق ٌ مسداء. (از اقرب الموارد).
-
مستویاً
لغتنامه دهخدا
مستویاً. [ م ُ ت َ یَن ْ ] (ع ق ) بطور برابری و بطور راستی و مستقیم . (ناظم الاطباء). رجوع به مستوی شود.
-
بلالیط
لغتنامه دهخدا
بلالیط. [ ب َ ] (ع اِ) زمینهای هموار و برابر. (منتهی الارب ). زمین مستوی و هموار، و از آن مفرد دیده نشده است . (از ذیل اقرب الموارد).
-
خالم
لغتنامه دهخدا
خالم . [ ل ِ ] (ع اِ) نیک مستوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).