کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستولی
لغتنامه دهخدا
مستولی . [ م ُ ت َ ](ع ص ) مستول . نعت فاعلی از استیلاء. به غایت و هدف رسنده . (از اقرب الموارد). || چیزی را به دست آورنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیلاء شود. آنکه بر چیزی کاملاً تسلط یابد. بر کسی دست یابنده و غلبه کننده . (غیاث ) (آنندراج )....
-
جستوجو در متن
-
مستول
لغتنامه دهخدا
مستول . [ م ُ ت َ لِن ْ ] (ع ص ) مستولی . رجوع به مستولی شود.
-
متوثب
لغتنامه دهخدا
متوثب . [ م ُ ت َ وَث ْ ث ِ ] (ع ص ) به ستم مستولی شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برجهنده و به ستم مستولی شونده . (ناظم الاطباء). و رجوع به توثب شود.
-
مستحوذ
لغتنامه دهخدا
مستحوذ. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحواذ. غلبه کننده و مستولی بر کسی . (اقرب الموارد). رجوع به استحواذ شود.
-
خنزب
لغتنامه دهخدا
خنزب . [ خ َ زَ / خ ِ زِ ] (ع اِ) شیطانی که بر نمازگزار مستولی می گردد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
توثب
لغتنامه دهخدا
توثب . [ ت َ وَث ْ ث ُ ] (ع مص ) مستولی شدن به چیزی به ظلم . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). برجستن و به ستم مستولی شدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غالب آمدن به ظلم . غالب شدن بظلم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) دیلمی ملقب بناصر. در 430 و ظاهراً تا 432 هَ . ق . در صعدای یمن بر ائمّه ٔ رسّی مستولی و بدانجا حکم رانده است .
-
سنون
لغتنامه دهخدا
سنون . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سنة. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : در عهد ماضی و سنون غابر در بلادکشمیر... پادشاهی مستولی بود. (سندبادنامه ص 56).
-
قطیف
لغتنامه دهخدا
قطیف . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است به بحرین که اینک بزرگترین شهر آن ناحیه است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). شهری است در ناحیه ٔ احساء که قرمطیان بر آن مستولی شدند. (اللباب ).
-
ناصرخان
لغتنامه دهخدا
ناصرخان . [ ص ِ ] (اِخ ) (...اول ) ابن عبداﷲ، معروف به ناصرخان اول . از امراء بلوچستان است وی در حوالی سال 1170 هَ. ق . بر کراچی مستولی گشت . (از معجم الانساب ص 449).
-
بادهرزه
لغتنامه دهخدا
بادهرزه . [ هََ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) افسونی را گویند که دزدان بر صاحب کالا بدمند تا خواب گران برو مستولی شود. (برهان ) (ناظم الاطباء). افسونی را گویند که دزدان بر صاحب کالا میدمیدند تا خواب گران براو مستولی میشد و اسباب او را می بردند. (آنندراج ) (ان...
-
ابراهیم غزی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم غزی . [ اِ م ِ غ َزْ زی ] (اِخ ) در زمان سلطنت طغرل بک سلجوقی به سال 446 هَ .ق . خروج کرده بر دسکره و رشقبا و پاره ای قصبات و قلعه ها مستولی گردید.
-
قروح عفنه
لغتنامه دهخدا
قروح عفنه . [ ق ُ ح ِ ع َ ف ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قروحی است که بر آن حرارت آتش مستولی گردد و در ماده ٔ آن عفونت به هم رسد. (از بحر الجواهر).
-
مستعز
لغتنامه دهخدا
مستعز. [ م ُ ت َ ع ِزز ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعزاز. غلبه کننده بر کسی . (اقرب الموارد). || ریگ سخت شده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || مرض مستولی . (ناظم الاطباء). و رجوع به استعزاز شود.