کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستور
لغتنامه دهخدا
مستور. [ م َ ] (اِخ ) ابن عباد هنائی . مکنی به ابوتمام . محدث است و عبداﷲبن المبارک از او روایت کند. و رجوع به ابوتمام شود.
-
مستور
لغتنامه دهخدا
مستور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَتر. پوشیده شده . (از اقرب الموارد) (غیاث ). نهان . نهانی . پوشیده . مخفی . پردگی . نهفته . درپرده . زیر پرده . پرده دار. ج . مستورون و مساتیر. (اقرب الموارد) : نبودم سخت مستور و نبودندگذشته مادرانم نیز مستور. منو...
-
واژههای مشابه
-
حسین مستور
لغتنامه دهخدا
حسین مستور. [ ح ُ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوالفرج نحوی لغوی شاعر عرب . درگذشته ٔ 392 هَ . ق . شعر وی در معجم الادباء چ اروپا ج 4 ص 95 آمده است .
-
واژههای همآوا
-
مسطور
لغتنامه دهخدا
مسطور. [ م َ ] (اِخ ) عشیره ای از طایفه ٔ مُحَیسن از طوایف بنی کعب خوزستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
-
مسطور
لغتنامه دهخدا
مسطور. [ م َ ] (ع ص ) نبشته . (آنندراج ). مکتوب . نوشته شده . مرقوم . مرتسم . مسطر. مزبور : و الطور و کتاب مسطور. (قرآن 1/52 و 2). کان ذلک فی الکتاب مسطوراً. (قرآن 58/17 و 6/33). دیگر قصه به جای ماندم که دراز است و در تواریخ مسطور. (تاریخ بیهقی ).حرو...
-
جستوجو در متن
-
مستورة
لغتنامه دهخدا
مستورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مستور. مستوره . رجوع به مستور و مستوره شود.
-
دولاک
لغتنامه دهخدا
دولاک . (اِخ ) نام کوهی به گیلان که همیشه از برف مستور است . (یادداشت مؤلف ).
-
مدغمش
لغتنامه دهخدا
مدغمش . [ م ُ دَ م َ ] (ع ص ) مستور. (از متن اللغة).
-
ستیره
لغتنامه دهخدا
ستیره . [س َ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) مستور. پوشیده : سخت زیبا لیک هم یک چیز هست کآن ستیره دختر حلواگر است .(مثنوی ).
-
جلدان
لغتنامه دهخدا
جلدان . [ ج ِ ] (اِخ ) گویند صَرَّحت بجلدان و آن موضعی است به طائف هموار که هیچ در آن مستور نمی شود و این مَثَل برای وضوح است . رجوع به جلداء شود. (از یادداشت های دهخدا).
-
روی پوشیده
لغتنامه دهخدا
روی پوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زن مستور. مخدره . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مؤطم
لغتنامه دهخدا
مؤطم . [ م ُ ءَطْ طَ ] (ع ص ) محفوظ. (ناظم الاطباء).مستور. (از اقرب الموارد). پوشیده شده . (آنندراج ).