کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستقر شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جاگیر شدن
لغتنامه دهخدا
جاگیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قرار گرفتن . مستقر شدن . درجای خود ثابت شدن .
-
بپا شدن
لغتنامه دهخدا
بپا شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر پا شدن . پا شدن . برخاستن . بر پای شدن . راست ایستاده شدن . (آنندراج ). راست ایستادن . (ناظم الاطباء). || بمجاز، آفریده شدن . مستقر شدن . پدید آمدن . و رجوع به بپای شود.
-
جاشدن
لغتنامه دهخدا
جاشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جای گرفتن . مستقر گردیدن . جای گزین شدن .
-
جایگیر شدن
لغتنامه دهخدا
جایگیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقررشدن . استوار شدن . مستقر شدن . جاگیر شدن . || محترم بودن . درمقام عالی بودن . (ناظم الاطباء). - جایگیر شدن در دل کسی ؛ مورد پسند او شدن . محبوب او شدن . - جایگیر شدن در دماغ کسی ؛ فکر او را بخود مشغول داشتن . ...
-
جایگاه گرفتن
لغتنامه دهخدا
جایگاه گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) موضع گرفتن در میدان جنگ . مستقر شدن . استقرار یافتن . جایگزین شدن : گرفتند بر میمنه جایگاه زمین سربسر گشت از آهن سیاه .فردوسی .
-
پا گرفتن
لغتنامه دهخدا
پا گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) مستقر شدن . دوام کردن . ثبات یافتن . استوار شدن . - پا گرفتن کاری و امری ؛ رونق و ثبات آن .- پا گرفتن قبری را ؛ سطح آنرا از زمین برآوردن . تسنیم .- پا گرفتن برف ؛ نشستن آن بر زمین چندانکه بزودی ذوب نشود.- پا گرفتن...
-
ساکن شدن
لغتنامه دهخدا
ساکن شدن . [ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مسکن گرفتن . مستقر شدن . جای گرفتن : حق قدم بر وی نهد از لامکان آنگه او ساکن شود در کن فکان . مولوی . || ایستادن : ساکن نمیشود نفسی آب چشم من کاین درد عاشقی به ملامت فزون شود. سعدی (خواتیم ). || تسکین یافتن . آرام...
-
برقرار
لغتنامه دهخدا
برقرار. [ ب َ ق َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ثابت و برجای . (آنندراج ). مستقر. باقی . ثابت و محکم و برجای . (ناظم الاطباء). بطور ثابت و منصوب . (ناظم الاطباء) : بازرگان گفت جواهر برقرار است . (کلیله و دمنه ). شنیدم که اندکی در وظیفه اش افزون کرد و بسیاری ا...
-
وداعة
لغتنامه دهخدا
وداعة. [ وَ ع َ ] (ع اِمص ) تن آسانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراخی زندگانی . (منتهی الارب )(آنندراج ). || (مص ) آرمیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تن آسان و فراخ زندگانی گردیدن و راحت و آرام گرفتن . (ناظم الاطباء). سکون و استقر...
-
کائن
لغتنامه دهخدا
کائن . [ ءِ ] (ع ص ) موجودشونده . (از منتخب ) (غیاث ). موجود. هست .- کائن بودن ؛ موجود بودن . تکوین شدن .- کائن شدن ؛ مستقر شدن . استقرار یافتن . استوار شدن .|| واقع شونده : المقدر کائن . || چند. کایّن . (منتهی الارب ). مؤلف غیاث آرد: مشتق از کون ...
-
پی نهادن
لغتنامه دهخدا
پی نهادن . [ پ َ / پ ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قدم گذاردن . فراتر رفتن : چو از نامداران بپالود خوی که سنگ از سر چاه ننهاد پی . فردوسی . || پا گذاشتن . قدم نهادن . مستقر شدن : به هر تختگاهی که بنهاد پی نگه هداشت آیین شاهان کی .نظامی .
-
اطمینان
لغتنامه دهخدا
اطمینان . [ اِ ] (ع مص ) اطمئنان . اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان . و فی الحدیث عن النبی (ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. (از منتهی الارب ). طمأنینة. (منتهی الارب ) (ناظم ...
-
تسویة
لغتنامه دهخدا
تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). راست و برابر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). برابر کردن .(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): سویت المعوج فمااستوی ...
-
جولان
لغتنامه دهخدا
جولان . [ ج َ وَ ] (ع مص ) قطع کردن مسافت اطراف و جوانب جایی : جال الفرس فی المیدان جولةً و جولاناً؛ قطع جوانبه . (از اقرب الموارد). تاختن . تاخت زدن . || برگزیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || از هم جدا شدن و سپس حمله کردن . (منتهی الارب ) (اقر...
-
باز جای شدن
لغتنامه دهخدا
باز جای شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به جای نخست بازگشتن . بجایگاه خویش بازرفتن . بخانه ٔ خود مراجعت کردن . به مستقر خویش برگشتن : بمانم ترا بسته در چاه پای به اسب اندر آرم شوم باز جای . فردوسی .چو من بگذرم زین سپنجی سرای تو لشکر بیارای و شو باز جا...