کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستقبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستقبل
لغتنامه دهخدا
مستقبل . [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از استقبال . آنچه بسوی آن روی آورند. (از اقرب الموارد). رجوع به استقبال شود. || زمانی که بعد از حال آید. مستقبِل . (المنجد). || در اصطلاح مصوران ، تمام رخ . تصویر دوچشمی . تصویر که دو چشم و هر دو رخساره ...
-
مستقبل
لغتنامه دهخدا
مستقبل . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از استقبال . روی به چیزی آرنده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که در مقابل و محاذات چیزی قرار گیرد چون در مقابل قبله . (از اقرب الموارد). رجوع به استقبال شود. || در اصطلاح فقهی ، کسی که به طرف قبله متوجه است . ...
-
جستوجو در متن
-
آتی
لغتنامه دهخدا
آتی . (ع ص ) آینده . مستقبل : آتی الذکر.
-
مستقبلین
لغتنامه دهخدا
مستقبلین . [ م ُت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستقبِل (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مستقبل شود. || پیشوازکنندگان . (ناظم الاطباء). به پیشوازآیندگان . استقبال کنندگان .
-
مفتخر
لغتنامه دهخدا
مفتخر.[ م ُ ت َ خ َ ] (ع اِ) مایه ٔ فخر و نازش : آن فخر من و مفتخر ماضی اسلاف آن صدر من و مصدر مستقبل اعقاب .خاقانی .
-
ره پرست
لغتنامه دهخدا
ره پرست . [ رَه ْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) راه پرستنده : آب گل خاک ره پرستانش گل کمربند زیردستانش . نظامی .پس مسافر آن بود ای ره پرست که مسیر و روش در مستقبل است . مولوی .رجوع به راه پرست شود.
-
شاری
لغتنامه دهخدا
شاری . (حامص ) مقام شار. امیری . پادشاهی . حکومت : یک بنده ٔ تو دارد زین سوی رود شاری یک چاکر تو دارد زان سوی رود رایی . فرخی .پیش از همه شاهان است از ماضی و مستقبل بیش از همه میران است از شیری و از شاری .منوچهری .رجوع به شار شود.
-
ناانجام
لغتنامه دهخدا
ناانجام . [ اَ] (ص مرکب ) ابدالاباد. روزی که به انجام نرسد. ترجمه ٔ ابدالاباد است یعنی روزی که انتهاپذیر نباشد، از طرف مستقبل . (انجمن آرای ناصری ). بی پایان . که انتهائی ندارد. ابد. (اشتینگاس ).
-
پسر داود
لغتنامه دهخدا
پسر داود. [ پ ِ س َ رِ وُو ] (اِخ ) مؤلف قاموس کتاب مقدس گوید: این لغت بواسطه نبوّات وارده در عهد عتیق قصد از نسل داود است که سلطنت پایدار مستقبل [ ظ: مستقل ] و با جلالی داشته باشد - انتهی .
-
حروف مضارعه
لغتنامه دهخدا
حروف مضارعه . [ ح ُ ف ِ م ُ رَ / رِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرفهائی که در دستور زبان عرب بوسیله ٔ آن از ماضی ، مضارع (مستقبل ) سازند و آن چهار حرف است که در کلمه ٔ «أتین » یا «أنیت » یا «نأتی » جمع شده است .
-
حروف ناصبه
لغتنامه دهخدا
حروف ناصبه . [ ح ُ ف ِ ص ِب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب حرفهائی که بر سر فعل مضارع (مستقبل ) درآیند و پایان آنرا منصوب سازند: أن ْ، لن ، کی ، اِذن ، حتی ، ل ِ.
-
ابدی
لغتنامه دهخدا
ابدی . [ اَ ب َ ] (ص نسبی ) جاوید. جاویدان . باقی . همیشه در مستقبل . جاودان . جاودانه . جاودانی . که آخر ندارد از حیث زمان . بی کرانه . که معدوم نشود. (تعریفات جرجانی ). پاینده . پایا. که همیشه باشد. هرگزی . همیشه . مقابل ازلی . || (اِخ ) نامی از نا...
-
آینده
لغتنامه دهخدا
آینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ، اِ) آنکه آید : زآنکه عشق مردگان پاینده نیست چونکه مرده سوی ما آینده نیست . مولوی . || وارد. || مستقبل . مستقبله . قادم . قادمه . آتی . آتیه . زمان پس از حال . وقتی که نیامده است : آینده نیامده ست و بگذشته گذشت .- آینده و...
-
سوف
لغتنامه دهخدا
سوف . [ س َ ف َ ] (ع حرف ) حرف استقبال و مبنی بر فتح است و زمان آن درازتر از «س » است و بیشتر در وعید بکار رود و گاه در وعده بود. (از اقرب الموارد). سرانجام . زود و این حرفی است که بر فعل مستقبل آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و در آن لغات است ، سف و...