کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستفيد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مستفید
لغتنامه دهخدا
مستفید. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفادة. فائده گیرنده و فائده خواهنده . (آنندراج ). فائده گیر. سودخواه . فائده طلب . خواهنده ٔ سود و فایده . بهره مند. سودمند. استفاده کننده . طالب فائده . و رجوع به استفاده شود : آنچه ممکن شد در تفهیم متعلم و ...
-
جستوجو در متن
-
فارسی خوان
لغتنامه دهخدا
فارسی خوان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) فارسی زبان . کسی که میتواند نوشته های فارسی را بخواند : ... تا چنانچ عربیت دانان از آن مستفید شوند فارسی خوانان نیز از آن مستفید شوند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 3).
-
عربیت دان
لغتنامه دهخدا
عربیت دان . [ ع َ رَ بی ی َ ] (نف مرکب ) این ترکیب را مترجم تاریخ قم بکار برده است بجای عربی دان . مرادف با عالم به ادبیات و علوم عرب و متبحر و حاذق در فنون عربی است : ازین بنده ٔ ضعیف نحیف فقیر درخواه کرد که آنرا از تازی با فارسی نقل کند تا چنانچه ع...
-
بهرمند
لغتنامه دهخدا
بهرمند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) بهره مند که نصیب باشد. دارای بهره و نصیب . کامیاب . (ناظم الاطباء). مرکب از: بهر + مند (اداة اتصاف ) در زبان پهلوی «بهرمند» (قابل تقسیم . قابل قسمت ). در فارسی بمعنی متمتع. دارای سهم و حصه . مستفید. (از حاشیه ٔ برهان قاط...
-
تحلی
لغتنامه دهخدا
تحلی . [ت َ ح َل ْ لی ] (ع مص ) (از «ح ل ی ») پیرایه برکردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از دهار). زیور پوشیدن و آراسته شدن . (آنندراج ). بازیور شدن زن و مستفید گردیدن به آن و پوشیدن زیور و آراسته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب المو...
-
حلی
لغتنامه دهخدا
حلی . [ ح َل ْی ْ ] (ع اِ) پیرایه . (از ترجمان عادل ). زیور. (نصاب ). پیرایه و زیور از معدنیات باشد یا از سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، حُلی یا حَلی . و حَلیة یک آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).- حلی السیف ؛ پیرایه ٔ شمشیر. حلاةالسیف مانند آن ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی یعقوب اسحاق بن جعفربن واضح الاخباری العباسی . ابوعمر محمدبن یوسف بن یعقوب مصری کندی مورخ ذکر او در تاریخ خویش که از سال 280 هَ . ق . آغاز کرده آورده است و گوید: احمدبن اسحاق بن واضح از موالی بنی هاشم است و وفات او به س...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قطب الدین (شیخ ...) ابن مولا نورالدین محمدبن قاضی جلال الدین محمود آهی . خوندمیر در حبیب السیر آرد که او مرجع اَکابر خراسان و ملاذ علماء اقطار جهان بود از اواخر زمان دولت خاقان سعید میرزا تا اوان سلطنت خسرو منصور سلطان حسین می...
-
برکات
لغتنامه دهخدا
برکات . [ ب َ رَ ] (ع اِ) ج ِ بَرَکة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی )(ناظم الاطباء). افزایش و زیادت و نیکبختی ها. (از آنندراج ). برکت ها و افزایش ها. (ناظم الاطباء) : چون کارها بدین نیکوئی رفت برکات این اعق...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (سیدی ...) نظام الدین (امیر...). مؤلف حبیب السیر آرد (ج 2 ص 393): امیر نظام الدین سیدی احمد و سید میرک ، دو جوان پسندیده خصال حمیده فعال اند بکمال صلاح و تقوی موصوف و بصفت علم و فطانت معروف ، پدر بزرگوار ایشان امیر خصال الدین...
-
افادة
لغتنامه دهخدا
افادة. [اِ دَ ] (ع مص ) فایده گرفتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). کسب فائده کردن . (از اقرب الموارد). چیزی ستاندن از کسی . (مؤیدالفضلا) (آنندراج ). || فایده دادن . (منتهی الارب ) (مؤیدالفضلا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج ا...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صلاح . ضد طالح . نیکوکار. درخور. سزاوار. جید. اهل . نیکمرد. بسامان کار. (مهذب الاسماء). الخالص من کل فساد. (تعریفات میر سیدشریف ). بسامان . (تفلیسی ). آنکه به حقوق بندگان و خدای تعالی قیام کند. (اقرب الموارد). ج ، ص...
-
انفاس
لغتنامه دهخدا
انفاس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَفَس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار)(آنندراج ). دمها. رجوع به نفس شود. || دمها. نفسها. روانها. آوازها. سخنها. (ناظم الاطباء):این جمله ز آثار نسیم است مگر هست آثار نسیم سحر انفاس مسیحا. مسعودسعد.بنزد...
-
اﷲا
لغتنامه دهخدا
اﷲا. [ اَل ْ لاه اَل ْ لاه / اَل ْ ل َه اَل ْ ل َه ] (ع صوت مرکب ) بترس از خدای . (زمخشری ). برای تحذیر استعمال میشود نظیر الطریق الطریق ، یعنی احذروا اﷲ (بترسید از خدا). این جمله را درجایی که کسی کاری بکند یا سخنی بگوید که مناسب وی نبوده باشد استعما...