کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستغنی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تمویه کردن
لغتنامه دهخدا
تمویه کردن . [ ت َ م ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تلبیس کردن . تزویر کردن . خلاف حقیقت آشکار کردن . حقی را باطل یا باطلی را حق جلوه دادن : و ایزد عز ذکره مرا از تمویهی و تلبیسی کردن مستغنی کرده است تا این غایت براندم و آنچه خواهم راند برهان روشن با خویشتن د...
-
اتعاب
لغتنامه دهخدا
اتعاب . [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن . (زوزنی ). در رنج انداختن . رنج افکندن . مانده کردن . مانده گردانیدن . در تعب انداختن : قاآن از اِتعاب ذات خود مستغنی شد و عمال و کتبه بنواحی که مسلّم بود نامزد شدند. (جهانگشای جوینی ). || پر کردن ظرف را. || خداوند مو...
-
بی نیاز کردن
لغتنامه دهخدا
بی نیاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مستغنی کردن . (ناظم الاطباء). توانگر کردن . غیرمحتاج کردن . اغناء. (منتهی الارب ) : اگر ازمن تو بد نداری بازنکنی بی نیاز گاه نیاز. ابوشکور.میان یلان سرفرازت کنم ز سیم و درم بی نیازت کنم . فردوسی .اگر کرد یزدان ترا...
-
تجبیر
لغتنامه دهخدا
تجبیر. [ ت َ ] (ع مص ) شکسته وادربستن . (تاج المصادر بیهقی ). شکسته بستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بستن شکسته را. (ناظم الاطباء). التیام یافتن استخوان شکسته . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || نیکو کردن حال کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
چاپلوسی
لغتنامه دهخدا
چاپلوسی . (حامص ) تملق . چرب زبانی . خوشامدگویی . دُم لیسه . کرنش . ذَملَقه ، چاپلوسی و با همدیگر نرمی نمودن . مَلِق ، چاپلوسی و دوستی و نرمی بسیار کردن و به زبان بخشیدن نه به دل . (منتهی الارب ) : بر درگاه پادشاه چاپلوسی و چرب زبانی کردن . (کلیله ود...
-
کفف
لغتنامه دهخدا
کفف . [ ک َ ف َ ] (ع اِ) قوت روزگذار و مستغنی کن که شخصی را بی نیاز کند از سؤال از مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || سؤال و خواست به دست . (منتهی الارب ) سؤال به کف و درخواست که دست را پیش مردم دراز کند. (...
-
اسکیزه
لغتنامه دهخدا
اسکیزه . [ اِ زَ / زِ ] (اِمص ) آلیز کردن و جفته انداختن ستور. (جهانگیری ). برجستن و لگد انداختن . برجستن ستور را گویند. (انجمن آرا). برجستن و آلیز انداختن ستور. (برهان ). شلنگ و برجستن و دولتی (؟) اسب و خر. (غیاث ). جست و خیز ستور. (رشیدی ) (سروری )...
-
بابلی دادن
لغتنامه دهخدا
بابلی دادن . [ ب ِ دَ ] (مص مرکب )بولی دادن . باوِلی دادن . سر کردن جانور شکاری بر جانور دیگر خواه خانگی باشد خواه صحرائی ، سیفی گوید:زبهر بابلی چرخ خویش شاه این رانگاه دار چو مرغ دلم شود شنقار.طغرا گوید:بازدار فلک ازبهر تذروافکنی ام خواست بولی بدهد ...
-
ایمن گشتن
لغتنامه دهخدا
ایمن گشتن . [ م ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مطمئن شدن . مصون گشتن . در امان و امن قرار گرفتن : از آب خوش و خاک یکی گل بسرشتم کردم سرخمتان بگل و ایمن گشتم . منوچهری .از برف نو بنفشه گر ایمن گشت ایدون چرا چو جامه ٔ ترسا شد. ناصرخسرو.بی اصل ... چون ایمن و مس...
-
تبتل
لغتنامه دهخدا
تبتل . [ ت َ ب َت ْ ت ُ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطلق بریدن . (فرهنگ نظام ). || انقطاع و انفصال از دنیا. (از قطر المحیط). انقطاع از دنیا. (از اقرب الموارد). گرویدن بخدا و ببریدن از ماسوای او. (از منتهی الا...
-
دندان زدن
لغتنامه دهخدا
دندان زدن . [ دَ زَ دَ] (مص مرکب ) با دندان گاز زدن چیزی را. به دندان گاز گرفتن . فروبردن دندان در چیزی . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از گزیدن . (آنندراج ) : گر تو ای شاه مرا در دهن شیر کنی تا مرا گاه طپانچه زند و گه دندان . فرخی (از آنندراج ).امتحان ...
-
لحام
لغتنامه دهخدا
لحام . [ ل ِ ] (ع اِ) آنچه بدان سیم و زر را پیوند دهند. (منتهی الارب ). لزاق الذهب . کفشیر. (دستوراللغة). کوشیر. (مهذب الاسماء).- لحام پذیرفتن ؛ جوش خوردن . پیوند یافتن : خسته ٔ دنیا و شکسته ٔجهان جز که به طاعت نپذیرد لحام . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص...
-
امراع
لغتنامه دهخدا
امراع . [ اِ ] (ع مص ) گیاه ناک شدن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر گیاه شدن جای وادی . (از اقرب الموارد). و از آن است : امرع وادیه و اجنی حلبه . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)؛ گیاه ناک شد رودبار او و چید حل...
-
یتاق
لغتنامه دهخدا
یتاق . [ ی َ / ی ُ ] (ترکی ، اِ)پاس و پاس داشتن و محافظت کردن . (برهان ) (سروری ). پاسبانی یعنی چوکی . (غیاث اللغات ). پاسبانی و پاس داشتن یعنی چوکی . (آنندراج ). پاس و حفظ. (ناظم الاطباء) : اینک خان چون این جواب شنید مستعد کار شد وتیرهای یتاق به اقط...
-
اطناب
لغتنامه دهخدا
اطناب . [ اِ ] (ع مص ) سخت وزیدن باد در غبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطناب باد؛ بشدت وزیدن آن در غبار. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || پی یکدیگر رفتن شتران . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). رسیدن برخ...