کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستغرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستغرق
لغتنامه دهخدا
مستغرق . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص )نعت مفعولی از استغراق . غوطه ور شده و فرورفته در آب و غرق شده . (ناظم الاطباء). رجوع به استغراق شود. || مستوعب . (اقرب الموارد). فرا گرفته . || فرو رفته . متحیر. حیران . غریق : مستغرق یادت آنچنانم کم هستی خویش شد فراموش ...
-
مستغرق
لغتنامه دهخدا
مستغرق . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغراق . غرق شونده . (غیاث ) (آنندراج ). فرورونده . (ناظم الاطباء). || فرارسنده . || به تمام توانائی خود کاری کننده . || کامل . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استغراق شود.
-
جستوجو در متن
-
سوس
لغتنامه دهخدا
سوس . (اِ) مخفف سوسمار است . (از برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از جهانگیری ) : مستغرق نعیم ویند اهل هنگ و هوش از غم نجات یافته چون سوس از نهنگ .سوزنی .
-
یک جان
لغتنامه دهخدا
یک جان . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یکدل . (از آنندراج ). دوست . (ناظم الاطباء). صمیمی . متحد.- یک جان شدن ؛ متحد و متفق شدن . صمیمی شدن . یکی شدن : تا من و توها همه یک جان شوندعاقبت مستغرق جانان شوند.مولوی .
-
غریق گشته
لغتنامه دهخدا
غریق گشته . [ غ َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) غرق شده . غرق گشته . مستغرق . رجوع به غرق و غرق شده شود : مردی غریق گشته ٔ بحر تحیرم رندی غریب مانده به کوی قلندرم .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 313).
-
مقاثب
لغتنامه دهخدا
مقاثب . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) بخششها و عطایا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطایا، گویند مفرد ندارد و گویند مفرد آن مَقثَب است . (از اقرب الموارد): جمیع مقانب را مستغرق مقاثب کرده و منتهای بی منتهایی از جود بر جودجیود جنود لازم آورده . (دره ...
-
اهراب
لغتنامه دهخدا
اهراب . [ اِ ] (ع مص ) سخت درافتادن در کاری و مستغرق شدن در آن . || بکوشش رفتن ترسان و گریزان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتافتن در تک . (المصادر زوزنی ) || بردن باد خاک را. || بسوی گریز مضطر کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) ...
-
فراموش شدن
لغتنامه دهخدا
فراموش شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از یاد رفتن : واجب نکند که هرگز فراموش شود. (تاریخ بیهقی ).مگر تنگ بختت فراموش شدچو دستت در آغوش آغوش شد. سعدی (بوستان ).مستغرق یادت آنچنانم کِم هستی خویش شد فراموش .سعدی .رفتی و نمیشوی فراموش می آیی و میروم من ...
-
شارکالی شاری
لغتنامه دهخدا
شارکالی شاری . (اِخ ) نام پادشاه آکاد و نوه ٔ نارام سین (2711 - 2688 ق . م .) است . در یکی از سالنامه های او اشاره به لشکرکشی برای دفع گوتیان شده است . در سالنامه ٔ دیگر آمده است : «من پادشاه گوتی را که شرلک نام داشت اسیر کردم ». لیکن باوجود کشته شدن...
-
طبع
لغتنامه دهخدا
طبع. [ طَ ب َ ] (ع مص ) زنگ گرفتن شمشیر و جز آن . (منتهی الارب ). زنگار گرفتن . شوخگن شدن . (تاج المصادر). || ریمناک شدن مرد. (منتهی الارب ). چرکین شدن . آلوده شدن بعار. (تاج المصادر). || کاهل و دون همت گردیدن مرد. منه : فلان یطبع؛ یعنی او را در مکار...
-
مؤمن
لغتنامه دهخدا
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) تبریزی . از گویندگان قرن 11 و12 هجری قمری و ملقب به ایمان از نجبای تبریز است چنانچه آبای ایشان نقیب الاشراف بوده و خود در بحر تصوف مستغرق و الحال در تبریز است . ابیات زیر از اوست :نبینی روی دل تا روی دل با این و آن بینی ن...
-
مستجمع
لغتنامه دهخدا
مستجمع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجماع . فراهم آمده و با هم جمع شده . (ناظم الاطباء). || خواهان اجتماع . (ناظم الاطباء). || جمعکننده و فراهم آرنده . (غیاث ). || کامل . سرآمد : فیلسوفان گفتند سندباد بر ما به فضل و علم راجح است و در م...
-
باقر
لغتنامه دهخدا
باقر. [ ق ِ ] (اِخ ) میرزا. از شعرای پارسی گوی مقیم هندوستان ، خواهرزاده ٔ خواجه حسن ثنایی است ... طبعش بد نیست و این بیت از اوست : چنان مستغرق کفرم که گر تسبیح زاهد رابخاطر بگذرانم رشته ٔ زنار میگردد. (تذکره ٔ مجمعالخواص ص 261). از شعرای ایران و اه...
-
کوه
لغتنامه دهخدا
کوه . [ ک ُ وَ / ک ُوْ وَ ] (اِ) غوزه و غلاف پنبه را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). غلاف پنبه . غوزه ٔ پنبه . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || کوکنار که غلاف خشخاش باشد. (برهان ). کوکنار. (آنندراج ). کوکنار و غلاف خشخاش . (ناظم الاطباء) : مستغرق خوابیم...