کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستعمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستعمل
لغتنامه دهخدا
مستعمل . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعمال . به کارداشته . (منتهی الارب ). به کاررفته . (اقرب الموارد). کار داشته . به کاربرده شده : تو در این مستعملی نی عاملی ز آنکه محمول منی نی حاملی . مولوی (مثنوی ).و رجوع به استعمال شود. || سخن مستعمل...
-
مستعمل
لغتنامه دهخدا
مستعمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعمال . به کاردارنده . استعمال کننده . عمل کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استعمال شود.
-
جستوجو در متن
-
عروقا
لغتنامه دهخدا
عروقا. [ ] (اِ) چیزی است که اهل نصیبین در سیاهی موی مستعمل دارند. و گفته اند که اشراس است . (مخزن الادویة).
-
سغب
لغتنامه دهخدا
سغب . [ س َ غ َ ] (ع اِمص ) تشنگی و این کلمه مستعمل نیست . (منتهی الارب ).
-
فرفومعما
لغتنامه دهخدا
فرفومعما. [ ] (اِ) دوای مرکبی است مستعمل در دواءالخطاطیف و در معاجین . (فهرست مخزن الادویه ).
-
هوغ
لغتنامه دهخدا
هوغ . [ هََ ] (ع اِ) چیز بسیار. (منتهی الارب ). و این لغت مستعمل نیست . (از اقرب الموارد).
-
ذکاوت
لغتنامه دهخدا
ذکاوت . [ ذَ وَ ] (اِمص ) در تداول فارسی بمعنی ذکاء مستعمل است .
-
سیماب ریز
لغتنامه دهخدا
سیماب ریز. (نف مرکب ) در صفات تیغ مستعمل است . (از آنندراج ). رجوع به سیماب شود.
-
لیطة
لغتنامه دهخدا
لیطة. [ ] (اِ) بخوری که در هیاکل قدیم مستعمل بود. (فهرست مخزن الادویه ).
-
لبروث
لغتنامه دهخدا
لبروث . [ ] (اِ) به لغت مغربی قسمی از اسلنج (نوعی از لحیةالتیس ) و مستعمل صباغان است .
-
باسوری
لغتنامه دهخدا
باسوری . (ص نسبی ، اِ مرکب ) دوای مستعمل در بواسیر. (یادداشت مؤلف ).
-
کاکله
لغتنامه دهخدا
کاکله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) قاقله . گیاهی است به هند که در داروها مستعمل است . (از رسملی قاموس )(؟).
-
نواقص
لغتنامه دهخدا
نواقص . [ ن َ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناقصة. رجوع به ناقصة شود. || در تداول بجای نقائص (ج ِ نقیصة) مستعمل است .
-
وت
لغتنامه دهخدا
وت . [ وِ ت ُ ] (لاتینی ، اِ) من مخالفم . وتو. در فارسی وتو کردن مستعمل است . رجوع به وتو شود.