کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستعان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستعان
لغتنامه دهخدا
مستعان . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) نامی از نامهای باری تعالی . (از مهذب الاسماء) : ما اعتماد بر کرم مستعان کنیم کان تکیه عار بود که بر مستعار کرد.سعدی .
-
مستعان
لغتنامه دهخدا
مستعان . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعانة.یاری خواسته شده . یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند. (غیاث ) (آنندراج ). معول . (منتهی الارب ).آنکه یاری از او خواهند. (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به استعانة شود : قال رب احکم بالحق و ربنا ...
-
واژههای مشابه
-
اسماعیل آباد مستعان
لغتنامه دهخدا
اسماعیل آباد مستعان . [اِ دِ م ُ ت َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران ، در 15000 گزی شوسه ٔ قم ، حدود کهریزک . جلگه ، معتدل . سکنه 175 تن . زبان فارسی . آب آن از قنات .محصول آن غلات ، صیفی ، چغندرقند. شغل اهالی زراعت . راه فرعی به شوس...
-
جستوجو در متن
-
مستعین
لغتنامه دهخدا
مستعین . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعانة. اعانت خواهنده و مددجوینده . (غیاث ) (اقرب الموارد). یاری خواهنده . مددخواهنده . کمک خواهنده . یاری طلب . یاری جو. یاری خواه : چه گوئی بود مستعین مستعان گرنباشد چنین مستعین مستعان را. ناصرخسرو.منم مستع...
-
عسیف
لغتنامه دهخدا
عسیف . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مزدور و بنده ٔ مستعان به . (منتهی الارب ). اجیر، و گویند مملوک و برده ٔ حقیرداشته شده . (از اقرب الموارد). || پیر فانی . ج ، عُسفاء. (منتهی الارب ). جمع آن عسفاء است بر قیاس ، و عِسَفة است برخلاف قیاس . (از اقرب الموارد).
-
ابتهال
لغتنامه دهخدا
ابتهال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) زاری . بزاری دعا کردن . (زوزنی ). دعا و زاری . زاری کردن . اخلاص ورزیدن در دعا. تضرع . ضراعت . ضرع . استکانت : کم نمیکرد از دعا و ابتهال کرد اجابت مستعان ذوالجلال . مولوی .چون چنین شد ابتهال آغاز کن ناله و تسبیح و روزه ساز...
-
مستمسک
لغتنامه دهخدا
مستمسک . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ، اِ) آنچه بدان چنگ زنند. مَعض ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : عدل شاه مستعان مظلومان ، مستغاث مظلومان و مستمسک مهجوران است . (سندبادنامه ص 112). || بهانه . دست آویز. دلیل . عذر.
-
مستغاث
لغتنامه دهخدا
مستغاث . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استغاثة.آنکه فریاد از او خواهند. (مهذب الاسماء). کسی که ازاو دادرسی خواهند. (غیاث ) (آنندراج ). آنکه بدو پناه برند. که فریاد ازو خواهند. طلب یاری کرده شده . مستعان و مستنصر. (اقرب الموارد). معول . معتمد. رجوع...
-
متغاثی
لغتنامه دهخدا
متغاثی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) فریادخواه .کلمه ای متداول ولی ناصواب است ، چرا که این را از ثلاثی مزید ناقص می دانند و حال آن که مصدری که به جهت این معنی است اجوف است . صحیح به جای آن مستغاثی است به معنی دادخواه ، بدو وجه : یکی آن که مستغاث صیغه ٔ اسم مف...
-
ایش
لغتنامه دهخدا
ایش . [ اَ ] (ع اِ) مخفف ای شی ٔ؛ به معنی چه چیز است . و ایش حالکم ؛ چگونه است حال شما. (ناظم الاطباء). ایش شأاﷲ؛ هرچه و هرچیز خدا خواهد : قول بنده ایش شأاﷲ کان بهر آن نبود که منبل شو روان . مولوی .چون بگویند ایش شأاﷲ کان حکم حکم اوست مطلق جاودان ...
-
ملهوف
لغتنامه دهخدا
ملهوف . [ م َل ْ ] (ع ص ) اندوهگین . (مهذب الاسماء) (غیاث ). حسرت خورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندوهگین از درد یا رفتن مال . (از اقرب الموارد). متحسر. دریغخوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملهوف القلب ؛ سوخته دل . (منتهی الار...
-
مستعار
لغتنامه دهخدا
مستعار. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعارة. عاریت گرفته شده . (غیاث ) (آنندراج ). عاریة. (منتهی الارب ). عاریت خواسته . (دهار). عاریت شده و وام گرفته شده . (ناظم الاطباء). عاریتی . رجوع به استعارة شود : این همی گوید که دارم ملکت از تو عاریت وان...
-
معول
لغتنامه دهخدا
معول . [ م ُع َوْ وَ ] (ع مص ) اعتماد کردن و تکیه نمودن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اعتماد کردن زیرا که به صیغه ٔ اسم از تعویل مصدر میمی هم آمده و تعویل به معنی اعتماد کردن است . (غیاث ) (آنندراج ). || (ص ، اِ) مستعان و م...