کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستطاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستطاب
لغتنامه دهخدا
مستطاب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی ازاستطابة. خوش آمده و پاک آمده و لذیذ. (غیاث ) (آنندراج ). خوش و نیکو و پسندیده و شایسته و خوش آیند. (ناظم الاطباء). پاکیزه . رجوع به استطابة شود : خیک اشکم گو بدر از موج آب گر بمیرم هست مرگم مستطاب . مولوی (مثن...
-
واژههای همآوا
-
مستتاب
لغتنامه دهخدا
مستتاب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استتابة. آنکه دعوت به توبه کردن شده باشد. (اقرب الموارد). رجوع به استتابة شود.
-
جستوجو در متن
-
مستطابی
لغتنامه دهخدا
مستطابی . [ م ُ ت َ ](ص نسبی ) منسوب به مستطاب . || در تداول ، با بزرگی و وقار. موقرانه : ملا عبداللطیف با آن ریش مستطابی ... (سر و ته یک کرباس جمال زاده ).
-
جدیدالاسلام
لغتنامه دهخدا
جدیدالاسلام . [ ج َ دُل ْ اِ ] (اِخ ) میرزا محمدرضای یزدی . وی از اکابر علمای یهود و اسرائیلیان و در عصر خویش افضل فضلای این طایفه وفرید دوران و وحید زمان بشمار بوده است . او در سال 1238 هَ . ق . بدین اسلام درآمد و دو سال پیش از آن کتاب مستطاب «اقامة...
-
دومو
لغتنامه دهخدا
دومو. [ دُ ] (ص مرکب ) دوموی . کسی که در سر یا در ریش او خاصه در ابتدای پیری موی سیاه و سپید باشد. (غیاث ) (آنندراج ). آمیزه مو. فلفل نمکی . کهل . کهله . دوموی . دومویه . با موی جو گندمی . با موی سیاه و سپید. که بعضی تارهای مو سپید و بعضی دیگر سیاه د...
-
سعدالدین وراوینی
لغتنامه دهخدا
سعدالدین وراوینی . [ س َ دُدْ دی ن ِ وَ ] (اِخ ) مترجم مرزبان نامه که کتاب مرزبان نامه را بزبان دری و بسبک و شیوه ٔ زمان خود برگردانیده است و این کار در بین سنوات 608 - 622 هَ . ق . در آذربایجان صورت گرفته است . سعدالدین از ملازمان خواجه ابوالقاسم رب...
-
هاشمخان
لغتنامه دهخدا
هاشمخان . [ ش ِ ] (اِخ ) (میرزا...) از رجال سیاسی و اداری و دانشمندان ایران در دوره ٔ قاجاریه است . وی استاد علوم سیاسی در دارالفنون مدتهاکفیل اداره ٔ روس در وزارت امور خارجه بود. میرزا هاشمخان کتابی در جغرافیای عمومی عالم برای دانشجویان سه کلاس اول ...
-
اشکم
لغتنامه دهخدا
اشکم . [ اِ ک َ ](اِ) (از پهلوی اشکمب ) شکم . (مؤید الفضلا ج 1 ص 139) (هفت قلزم ) (شعوری ) (شرفنامه ٔ منیری ). شکم . شاعری در هجو گفته : اشکمش آمد فراخ او را ز بطن مادرش شورپشتی دارد از پشت پدر آن بدلجام . (آنندراج ).آن حصه ٔ مجوف انسان و حیوان که ن...
-
گلستانه
لغتنامه دهخدا
گلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ابن شاه ابوتراب محمدعلی حسینی یا حسنی ، معروف به گلستانه و ملقب به علاءالدین از سادات گلستانه ساکن اصفهان . عالمی است عابد، زاهد، محقق ، مدقق ، جلیل القدر و رفیعالمنزله از اعاظم اتقیا و اکابر ثقات محدثین که اورع و ازه...
-
طارم
لغتنامه دهخدا
طارم . [ رَ ] (اِخ ) یاقوت این کلمه را بدین صورت آورده (طرم ) گوید ناحیه ای است بزرگ در کوههای مشرف بر قزوین طرف بلاد دیلم . آن ناحیه را دیده ام . اراضی و دیه هایی کوهستانی در آن ناحیت یافتم که به اندازه ٔ فرسنگی هم در آن دشت هموار یافت نمیشود. با ای...
-
کتاب
لغتنامه دهخدا
کتاب . [ک ِ ] (ع اِ) نامه . ج ، کُتُب ، کُتب . (منتهی الارب ). آنچه در آن نویسند، تسمیة بالمصدر سمی به لجمعه ابوابه و فصوله و مسائله . (از اقرب الموارد). سِفر. (دهار) (نصاب ). مجموعه ٔ خطی یا چاپی . (فرهنگ فارسی معین ).اجتماع چند جزو نوشته شده یا چاپ...
-
حضرت
لغتنامه دهخدا
حضرت . [ ح َ رَ ] (ع مص ) حضور. مقابل غیبت ، غیاب : مانع از خدمت وعایق از حضرت این حال بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- بحضرت ، در حضرت ؛ بحضور : تا باز سخن سیستان رفت بحضرت امیرالمؤمنین هارون الرشید. (تاریخ سیستان ). پیش آمد باخلعت قبای سیاه و بحضرت ...
-
حجةالاسلام شفتی
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام شفتی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ش َ ] (اِخ ) سیدمحمد باقربن تقی موسوی النسب شفتی رشتی الاصل اصفهانی الموطن والمدفن . از اعاظم علمای اواخر امامیه ، فقیه اصولی ادیب نحوی رجالی ریاضی بوده و در فقه و اصول و رجال و روایت و هیئت و علوم ادبیه و ...