کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسترسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسترسل
لغتنامه دهخدا
مسترسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرسال . ملایم و متواضع و خوش خوی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || شعر مسترسل ؛ موی فروهشته . (دهار) (منتهی الارب ). موی فروهشته و راست افتاده و آویخته . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استرسال ...
-
جستوجو در متن
-
مسجر
لغتنامه دهخدا
مسجر. [ م ُ س َج ْ ج َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسجیر. رجوع به تسجیر شود. || شَعر مسجر؛ موی فروهشته و مسترسل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
منسدل
لغتنامه دهخدا
منسدل . [ م ُ س َ دِ ] (ع ص ) موی فروهشته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مسترسل . (یادداشت مرحوم دهخدا). || جامه ٔ فروهشته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جامه ٔپایین افتاده . (ناظم الاطباء). رجوع به انسدال شود.
-
مسبغل
لغتنامه دهخدا
مسبغل . [ م ُ ب َ غ ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسبغلال . رجوع به اسبغلال شود. || فراخ و دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شعر مسبغل ؛ موی مسترسل و فروهشته و راست افتاده . (از ذیل اقرب الموارد).
-
مسجور
لغتنامه دهخدا
مسجور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سجر و سجور. رجوع به سجر و سجورشود. افروخته . (منتهی الارب ). موقد. (اقرب الموارد). || ساکن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پر و مالامال از آب . (غیاث ) (آنندراج ).- بحر مسجور ؛ دریایی که آبش زائد از آن باشد. (م...
-
ملایم
لغتنامه دهخدا
ملایم . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، سازوار و موافق و مناسب . (ناظم الاطباء) سازگار. ملائم . مقابل منافر: لذت ادراک ملایم است و الم ادراک منافر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انبساطی فزوده که خردآن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت ندارد. (...
-
جعد
لغتنامه دهخدا
جعد. [ ج َ ] (ع اِ) موی مرغول .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پشک . بشک . مرغول . پیچیده . درهم پیچیده . زره . شکن . شکنج . مجعد. موی پیچیده . موی شکسته . موی مجعد. وژگال ، مقابل خوار وفرخال . موی کوتاه ، مقابل سبط و مسترسل : سر زلف و جعدش...
-
خانقاه
لغتنامه دهخدا
خانقاه . [ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ مرکب ) مکان بودن مشایخ و درویشان . معرب «خانگاه » و مرکب از «خانه » و «گاه » است . نظیر: «منزلگاه » و «مجلس گاه » فارسیان بسکون «نون » نیز استعمال کنند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) . خانه ای که درویشان و مشایخ در آن...
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. (اِ) هر یک از تارشکلها که در روی پوست حیوانات و در روی بعض مواضع بدن انسانی پدیدار است و به تازی شَعْر گویند. (از ناظم الاطباء). به عربی شَعْر می گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). رشته های باریک و نازکی که بر روی پوست بدن برخی حیوانات پستاندار و ...
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. مو. شَعر. (دهار) (منتهی الارب ). صفر. طمحرة.(منتهی الارب ) : اگر موی را بسوزانند در قوت مان...